منوی اصلی
نتیجه جستجوی مقالات "خودکشی"
مشاهده مقالات بیشتر

پرسش‌وپاسخ

Question/Answer

سوالات خود پیرامون مسايل پزشکی را از سبزوسالم بپرسید. توضیحات بیشتر

جستجو در سوالات پزشکی و سلامت

سلام من شدیدا دچار تیک های عصبی شده ام. مداوم احساس میکنم اتفاق بدی رخ می دهد. مرگ اطرافیانم تو ذهنم می آید. به خودکشی فکر می کنم. از اینکه به دیگران آسیب برسانم خیلی ترس دارم. بسیار خیالباف و رویا پرداز هستم
در مواجهه با افکار خودکشی چه باید کنیم
با سلام میخواستم بدونم خودکشی با قرص دزیپرامین اونم چند عدد با هم چه عوارضی داره؟؟
راه برای جلو گیری از خودکشی چیست؟
سلام چندین ساله که افکار خودکشی دارم بعد رسیدم به اینکه اول نزدیکامو بکشم بعد خودمو دکتر رفتم ولی قرصاشو نتونستم بخورم حس پوچی دارم اخر دنیا میخواد چی بشه تا ازدواج کردم یکسال اول خوب بود ولی بعدش دوباره افکارم برگشته احساس میکنم اشتباه کردم ازدواج کردم الان میگم اول زنم بکشم بعد خودمو حدود دو ماه پیش رفتم دکتر دولکستین داد خوردم خوب بود تا که تموم شد دیگه نرفتم دکتر و الان حس میکنم از قبل بدتر شدم چیکار کنم
با عرض سلام. روانپزشک من حدود 6 ماه پیش برام مصرف روزانه ی 50 واحد سرترالین تجویز کرده بود. یه مدت خودسرانه مصرف رو قطع کردم. الان چند ماهی میشه که منظم مصرف نمیکنم. همیشه یادم میره موقع ناهار. اما دیشب بعد از چند وقت یکم حالم بد بود، متاسفانه دوباره خودسرانه 100 واحد مصرف کردم. امروز اصلا تبدیل شدم به یک موجود دیگه. هیچ احساسی ندارم. فکر خودکشی هی از ذهنم عبور میکنه. حس میکنم همه ازم متنفرند. تاحالا این مشکلات (در رابطه با دارو) پیش نیومده بود. لطفا کمکم کنید. به هیچ دکتری درحال حاضر دسترسی ندارم. ممنون.
سلام من برای اینکه زیادمیخوابیدم دکتررفتم و برام قرص ازیپم تجویزکرداماوقتی عوارضشوازقبیل اقدام به خودکشی و زیادخوابیدن روفهمیدم دیگه نمیخوام ازاین قرص مصرف کنم نظرشماچیه؟
من ١٥سالمه ک٤ سال میشه ک بیماری لوپوس کلیه مبتلا شدم و دو ماه میشه ک عصبی میشم و غمگین دست ب خودکشی هم زدم دوبار هر روز فکرایی عجیب میاد تو ذهنم نمیتونم خشممو کنترل کنم
سلام خوبی محمدرضا رزمجویی هستم از شیراز 21 سالمه تک فرزندم دانشجوی رشته ی هنر هستم خیلی علاقه ی زیادی دارم به مجری گری و گویندگی رادیو برای صداوسیما من میخواستم خودکشی کنم من میخواستم برم مسافرت مادرم مخالفت میکنه چی کار کنم لطفان کمکم کنید ممنون میشم ببخشید شما روانشناس هستین من دنبال روانشناس هستم شماره اولم شماره دومم شماره سووم اگه میشه منو عضو گروه روانشناسی تلگرام و واتساپ بکنید
سلام پسری دارم 19ساله افسردگی شدیدی دارد سه بار با دارو خودکشی کرد دکترای روانپزشک زیادی بردم ولی خوب.نشد خواهشا راهنمایی کنید
سلام با بیمار دو قطبی که مرتب اقدام به خودکشی کرده چگونه برخورد شود تا انگیزه خودکشی در او از بین برود
سلام من حدود 5سال بیماری روحی روانی دارم و40روز بستری شدم و15جلسه سرم زیر دستگاه گذاشتم وهرچه دارو میخورم فایده نداره الان خیلی دلهره میگیرم بد بین میشم استرس واضطراب شدید دارم اصلا خواب نمیرم فکر خودکشی بر سرم میزنه ناامید هستم سردرد میگیرم سرم به دیوار میزنم درد من به هیچ دارویی جواب نمیده خواهش میکنم کمکم کنید دارم نابود میشم
فردی رو خیلی دوس داشتم به مدت ۵سال چن بار نامزد‌کردم که فراموشش کنم اما به هم زدم مدتی بعد ازدواج کردم سال اول فکر کردم فراموشش کرده ام اما الان دوباره اینقد بهش فکر می‌کنم که حتی بعضی مواقع به خودکشی فکر می‌کنم راهنماییم کنید لطفا حتی چن روزه پامو کردم تو یه کفش که طلاق بگیرم البته مساله ای که از همسرم هم فهمیدم و سرد شدم این بود که متوجه شدم هر از گاهی تریاک مصرف میکنه و این داغونم کرد
سلام خسته نباشید به من تجاوز شده با گفتن دروغای مختلف و خام کردن و الان فهمیدم زن و بچه داره و مرتب بهانه میاره و ازم دور میشه و میگه زنم را راضی میکنم و هیچ کاری نمیکنه و من در خانوادم بخاطر رد کردن خواستگارام تحت فشارم و حتی یکبار خودکشی کردم و حال روحیم خیلی بده بنظر شما چکار کنم به دادم برسید تو عشقش میسوزم و کم توجهی میبینم
با سلام دختری هستم 28 ساله از 18 سالگی دارو میخورم بیماریم چند مورد خودکشی با قرص خود زنی هزیون توهم داروهایی که میخورم کتبتین اپیلزول بی پیریدن رها کین برپنازین کتکسین از شما خاهش میکنم راهنمایی کنید از دارو خوردن خسته شدم و دوست دارم کار کنم . بیرون برم ولی نمیتونم همه اینا خواب اورن دوست دارم داروهام کم بشه ?
برای اینکه خودکشی موفقی با انسولین داشته باشم چه مقدار باید تزریق کنم؟
تو رو خدا یکی کمکم کنه دارم از زور ناراحتی از بین می رم من دو سال پیش وسواس شست و شو داشتم بعد از زور ناراحتی تو سر خودم می زدم بعد این تو سر زدنم حساب کردم تا حالا 60 دفعه شده تو گذشته حافظم خیلی خوب بود جمله ها را چند بار می خوندم حفظ می شدم اما الآن خیلی طول می کشه تا درسای حفظی را حفظ کنم خیلی ساعت باید بخونم تا حفظ بشم همچنین گیراییمم ضعیف شده بعضی وقت ها سردرد هم دارم ممکنه از اثرات توی سر زدن باشه خواهش می کنم کمکم کنید هر روز سر این موضوع اضطراب دارم هر روز ناراحتم و گریه می کنم می دونم شاید احمقانه باشه اما بعضی وقتا افکار خودکشی به سرم می زنه. آیا راهی هست که بتونم حافظه را به حالت اول برگردونم خواهش می کنم کمکم کنید راه چاره را بهم نشوند بدید جواب سوالما کامل بدید. دارم از پشیمونی می میرم خواهش می کنم کمکم کنید.
باسلام. زنی 35 ساله ام.با خانواده همسرم در یک ساختمان زندگی میکنیم.افسار زندگی ما را به دست گرفته اند و در زندگی ما همه جوره دخالت میکنند.بر اثر فشار های روانی دچار زود رنجی.اختلال حواس و... شده ام.همسرم به جانبداری از خانواده اش فحاشی میکند رفتار خوبی ندارد.با علاقه با او ازدواج کردم ولی متا سفانه دیگر هیچ علاقه ای به او ندارم.احساس میکنم دچار افسردگی شده ام.بی حوصله شده ام.به خانواده ام و قومیتم بی احترامی میکند.فقط به خاطر پسر 7 سا له ام تحملش میکنم. بارها فکر خودکشی به ذهنم رسیده انگار اینجا برایم پایان زندگیست.لطفا کمکم کنید.
سلام. میشه چند تا تراپیست خوب توی اهواز معرفی کنید؟ من دو ساله که افسرده‌ام، فعالیتی ندارم، از خانواده‌ام و خودم متنفرم و هر روز آرزوی مرگ می‌کنم و بارها خودمو موقع خودکشی تصور کردم.
با سلام و تشکر ،،ازوقتی نوجوان بودم ،،دوست داشتم یه موقع هایی با خودم خلوت کنم و به صداهایی که توی ذهنم بود گوش بدم،،هرشب قبل خواب یه رمان کوتاه توی ذهنم تصور میکردم،،با خنده قهرمان کی خندیدم و با گریه اش گریه می کردم،،،در واقع قهرمان داستان خودک بودم،،،وداستان هم زندگی اینده من بود،،، هرشب داستان از رویاهای قشنگ و عشق دروعین،و خیانت و ترک کردن من،،تموم می شد ،،والان که ده سال پیش یک ازدواج اجباری و طلاق داشتم فوق العاده منزوی،،پرخاشگر،،زود عصبانی،،رویایی،،اینده نگری کردن،احساس شکست و نامیدی،،کابوس های شبانه ،،بیخوابی،،خودبرتری گاهی،،و تا چشمام رو میبندم دوباره همون داستان سرا شروع میکنه از اینده گفتن که هیچ وقت اتفاق نیوفتاد،،بدبین هم میشم،چند بار از درون منو تشویق به خودکشی هم کرده،،از این تنهایی هم رنج میبرم،،،من چیکار کنم که راحت شم از این خودی که درون منه؟چه دارویی مصرف کنم؟
سلام دختری 27 ساله هستم وقتی در مکان های عمومی میرم اضطراب میگیرم و تپش قلب و قفسه سینم ی انرژی بدی میگیره ومغزم از همه چی خالی میشه و حافظم از بین میره و نمیتونم تصمیم بگیرم مثل بچه 2 ساله میشم و هر کس چی میگه بدون چون و چرا قبول میکنم که باعث شده خیلی ضرر تو زندگیم کنم مثلا دکتر بخاطر پول دندان سالمم رو کشید و من نتونستم بگم دندونمو نکش و گولم زد چون نتونستم تصمیم بگیرم الان 3 روزه دارم خودخوری میکنم افکار خودکشی و مرگ هم دارم و نمیتونم زندگی کنم و نمیتونم هم خودمو بکشم دارم دیونه میشم لطفا بگید چیکار کنم یا چه دارویی بخورم دکتر هم رفتم ولی بعد ی مدت بخاطر عوارض مثل اضافه وزن'داروها رو قطع کردم تو رو خدا کمکم کنید
با سلام و تشکر ،،ازوقتی نوجوان بودم ،،دوست داشتم یه موقع هایی با خودم خلوت کنم و به صداهایی که توی ذهنم بود گوش بدم،،هرشب قبل خواب یه رمان کوتاه توی ذهنم تصور میکردم،،با خنده قهرمان کی خندیدم و با گریه اش گریه می کردم،،،در واقع قهرمان داستان خودک بودم،،،وداستان هم زندگی اینده من بود،،، هرشب داستان از رویاهای قشنگ و عشق دروعین،و خیانت و ترک کردن من،،تموم می شد ،،والان که ده سال پیش یک ازدواج اجباری و طلاق داشتم فوق العاده منزوی،،پرخاشگر،،زود عصبانی،،رویایی،،اینده نگری کردن،احساس شکست و نامیدی،،کابوس های شبانه ،،بیخوابی،،خودبرتری گاهی،،و تا چشمام رو میبندم دوباره همون داستان سرا شروع میکنه از اینده گفتن که هیچ وقت اتفاق نیوفتاد،،بدبین هم میشم،چند بار از درون منو تشویق به خودکشی هم کرده،،از این تنهایی هم رنج میبرم،،،من چیکار کنم که راحت شم از این خودی که درون منه
سلام من ١٥ سالمه تو ٨ سالگی مورد تجاوز قرار گرفتم و الان لذت رابطه رو چشیدم وخیلی زود با دیدن حتی یک عکس حشری میشم شهوتم میزنه بالا وبرای خودارضایی از انگشتم استفاده میکنم وتو سن ۱۳‌سالگی چند باری خودکشی کردم مشکلی عصبیم دارم ب مشاور روان هم مراحعه میکنم و تحت نظر هستم دارو مصرف میکنم میخوام کمکم کنید از دست این شهوت نجات پیدا کنن باهاش مقابله کنن
من مدتی است که خیلی افسرده هستم و به خودکشی فکر میکنم در ضمن وسواس شدیدی هم دارم که دردسرسازست چه باید بکنم؟
سلام 27 ساله هستم افسردگی اساسی دارم آخرین باری که به روانپزشکم مراجعه کردم افسرده بودم و قصد خودکشی داشتم ولی در عین حال پیش دکتر انگار که کسی منو مجبور به شاد بودن کرده باشه شاد و خوشحال بودم و دکتر فکر کرده بود مانیکم و کنترلم دست خودم نبود وبه حرفای دکترم میخندیدم و انگار که کسی اعتماد به نفسمو به اجبار بالا برده بود چون من نمیخواستم بخندمو و با خودم میگفتم چرا من اینجوری میکنم ولی سوالات دکتر رو صادقانه جواب میدادم و میگفتم که افسردم و با کسی حرف نمیزنم و حالت افسرده دارم ولی رفتارم طوری بود که انگار افسرده نیستم ودکتر که دید رفتارم غیر عادیه منو طرد کرد و دفترچمو پرت کرد رو میز و گفت مشکل خودته فکر کرد من دروغ میگم که افسردم و فهمید در رفتار و درونم تناقض هست و من که باورم نمیشد دکتر ایجوری بگه سمت چپ گردنم درد گرفت و سرم افتاد و از گردنم آویزان شد و چند لحظه ای انگار فلج شدم و هر چی زور میزدم بلند شم نمیتونستم و بعد چند لحظه انِگار که کسی منو با خودش کشیده باشه بلند شدم و دفترچمو برداشتم رفتم سمت در که برم بیرون و تو همین هین ی نوری از جلو چشم رد شد و ی برقی از مغزم رد شد و همه ی اون حرفای دکتر از مغزم پرید و یادم رفت و رفتار خودم با دکتر هم یادم رفت و دوباره رفتم سمت دکتر که باهاش حرف بزنم و دکتر گفت دیگه نباید تنها بیایی و بایدهمراه داشته باشی تمام این قضیه برای 2ماه از خاطرم رفته بود و ناگهانی وقتی داشتم تلوزیون میدیدم بعد دو ماه یادم افتاد میخواستم بدونم چرا این اتفاق افتاد و گردنم درد گرفت و افتاد و حافظمو از دست دادم برای 2 ماه ؟ممنون
سلام, خانمی هستم 33ساله ،15سال ازدواج کردم دختر13 ساله دارم حدود 8 به تجویز دکتر داروی اعصاب شروع کردم مثل سیتالوپرام, پروپرانول, دو مدل قرص دیگه به شدت ضعیف شدم ولی به مرور ضعفم برطرف شد واون حالات تنفر, زجرکشیدن, خشم, لرزش بدنم, ترسم, اضطراب واسترسم کمترشدوبه مرور این داروها را گذاشتم کنار که دوباره حالاتم برگشت واین بار دکتر برام سرتالین و پروپرانول تجویزکردن و3 سال استفاده کردم ولی حس تنفر وخشمم نسبت به همسرم که باعث گذشته ای تلخ بوده هنوز در وجودم هست وقتی منزل نیستن حس خوبی دارم وقتی تشریف میارن ناخودگاه استرس, طپش قلب و حس تنفر دارم, دوست ندارم صحبت کنم, کاراش و رفتارش وحتی صداش من ناراحت میکنه. تصمیم جدایی گرفتم ولی همسرم راضی نیست از لحاظ زناشویی هیچ حسی ندارم, هیچی خوشحالم نمیکنه و وجود دخترم تا الان باعث نفس کشیدنم بوده تا الان چن بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم ولی به خاطر دخترم نکردم, ولی هر روز آرزوی مرگ میکنم. لطفا راهنمایی کنید ممنون
سلام من مرتد شدم واز لحاظ روحی خرابم نیاز دارم به مشاوری که بهم روحیه بده چون بدجور عذاب میکشم شاید حرفم مسخره بیاد ولی واقعیت داره به آخر خط رسیدم خودکشی میدونم جام توجهنمه
پزشکان محترم من تعجب میکنم چرا من که هیچ پرونده کیفری ندارم براثریک خودکشی براینم تکانه پرخاشگری ضداجتماعی نوشته اند وصعب العلاج
سلام 27 ساله هستم افسردگی اساسی دارم آخرین باری که به روانپزشکم مراجعه کردم افسرده بودم و قصد خودکشی داشتم ولی در عین حال پیش دکتر انگار که کسی منو مجبور به شاد بودن کرده باشه شاد و خوشحال بودم و دکتر فکر کرده بود مانیکم و کنترلم دست خودم نبود وبه حرفای دکترم میخندیدم و انگار که کسی اعتماد به نفسمو به اجبار بالا برده بود چون من نمیخواستم بخندمو و با خودم میگفتم چرا من اینجوری میکنم ولی سوالات دکتر رو صادقانه جواب میدادم و میگفتم که افسردم و با کسی حرف نمیزنم و حالت افسرده دارم ولی رفتارم طوری بود که انگار افسرده نیستم ودکتر که دید رفتارم غیر عادیه منو طرد کرد و دفترچمو پرت کرد رو میز و گفت مشکل خودته فکر کرد من دروغ میگم که افسردم و من که باورم نمیشد دکتر ایجوری بگه سمت چپ گردنم درد گرفت و سرم افتاد و از گردنم آویزان شد و چند لحظه ای انگار فلج شدم و هر چی زور میزدم بلند شم نمیتونستم و بعد چند لحظه انِگار که کسی منو با خودش کشیده باشه بلند شدم و دفترچمو برداشتم رفتم سمت در که برم بیرون و تو همین هین ی نوری از جلو چشم رد شد و ی برقی از مغزم رد شد و همه ی اون حرفای دکتر از مغزم پرید و یادم رفت و و دوباره رفتم سمت دکتر که باهاش حرف بزنم و دکتر گفت دیگه نباید تنها بیایی و بایدهمراه داشته باشی تمام این قضیه برای 2ماه از خاطرم رفته بود و ناگهانی وقتی داشتم تلوزیون میدیدم بعد دو ماه یادم افتاد میخواستم بدونم چرا این اتفاق افتاد و گردنم درد گرفت و افتاد و حافظمو از دست دادم برای 2 ماه ؟ممنون
سلام بی حوصلم دلم میخاددائم توتاریکی زندگی کنم خیلی اضطراب دارم زودخسته میشم برعکس سالهای قبل که فعالیتای سنگین انجام میدادم!الان بایه ساعت کارخسته وعصبی میشم.داروهای ضدافسردگی میخورم ولی تاثیرچندانی نداشته.خیلی دلم میخوادبمیرم اگه تقیدنداشتم وازخدانمیترسیدم میتونم بگم اینقدبی میل به زندگیم که خودکشی میکردم.خیلی گریه میکنم همه تلاشمومیکنم که بخندموبرم بیرون و...امادلم آشوبه.زیادمیخوابم ولی بازم خستم....شباخیلی میترسم وکابوس میبینم چندباردرطول شب بیدارمیشم بیشترازیک شب به بعد...ودوباره میخوابم...هرکاری میکنم نمیتونم جلوی افکارموبگیرم خیلی تلاش میکنم مثبت فکرکنم ولی اصلانمیتونم تمرکزکنم واین جوری بیشتراعتمادبه نفسم ازدست دادم...
من از زندگی خسته ام دیگه نمیتونم ادامه بدم بارها و بارها به خودکشی فکر کردم ولی جراتشو ندارم،بابام اذیتم میکنه نذاشت درس بخونم،نمیذاره برم سرکار،بهم خرجی نمیده با اینکه وضعش خوبه بیشتر وقتها بهمون گشنگی میده،من حتی پول یه نوار بهداشتی خریدن ندارم،معتاده،نمیشه باهاش حرف زد فقط داد میزنه گوش نمیده،من دیگه خسته شدم حتی نذاشت با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم،با این شرایطی ام که من دارم کسی حاضر نیست به خواستگاریم بیاد،با اینکه همه میگن قشنگی با استعدادی دختر خوبی هستی ولی من هیچ آینده ای واسه خودم نمیبینم فقط دلم مرگ میخواد
سلام. جوانی ۳۰ ساله هستم . ازدواج داشتم . بخاطر بیکاری همه چیزمو از دست دادم . همسرم که خیلی دوسش داشتم ازم طلاق گرفت . دیگه به آخر خط رسیدم مغزم بهم فرمون نمیده . فقط به سه چیز فکر میکنم اول همسرم . دوم خودکشی و یا یه تصادف سوری . آه در بساط ندارم . چند وقت دیگه عیده . کجا برم پیش کی برم گدایی بکنم . پول یه لباسم ندارم . فقط بهم بگین آمپول لیدوکایین دور زانوم بزنم میتونم یه تصادف سوری انجام بدم درد نداره . یک بار دیگه ازتون سوال کردم ولی چیزی نگفتین . بخدا دارم از غصه می ترکم . حتی قرص برنجم گرفتم که خودمو بکشم . تورو خدا بهم بگین . شرمنده که زیاد نوشتم
سلام . ساده بگم پول ندارم . بیکارم . چند بار تصمیم به خودکشی گرفتم . تا اینکه به ذهنم رسید دست یا پامو بشکنم یه تصادف سوری راه بندازم از بیمه پول بگیرم . تورو به خدا کمکم بکنید . میخوام ساق پامو بشکنم . آمپول لیدوکاین رو دورتادور زانو بزنم از درد شکستگی جلوگیری میکند تا برسم به بیمارستان .
سلام من یک بیمار اختلالات سازگاری هستم و درحال حاضر سرباز هستم و معاف از رزم هستم تقریبا دوهفته پیش در پادگان اقدام ب خودشی با تعداد زیادی قرص کردم و محیط پادگان برام مشکل هست استرس زیادی میگیرم فکرم درگیر خودکشی خودزنی کردن هست وقتی درپادگانم حال چه کاری باید برای جلوگیری از این مشکلاتم انجام دهم
من مدت هاست نسبت به دنیا بی انگیزه بی میل شدمه و کم اشتها و بعضی موقعه وقتی اتفاقی میافتد نمیخوام درموردش حرفی بزنم حتی جایی به خودکشی هم فکر میکنم دنیا برام پوچ شده .هیچ چیزی تو زندگیم تغییر تنوعی نداره از وقتی مادرم را ازدست دادمه دیگه بیشتر شده
۲۱سالمه چهار شبه پیش میخاستم خودکشی کنم وچهارعددقرص زولیور خوردم و رفتم دکتر که سرم زدن که فشارم بره بالانمیدونستن چی خوردم الان تپش قلب شدیدی دارم آیاازعوارض این قرص؟
من از بچگی منزوی و غمگین بودم از خانوادم محبت ندیدم از خونه فرار کردم با مردی ک دو تا بچه داشت ازدواج کردم الان 24 سالمه ی دختردوساله دارم فکر میکنم شوهرم بهم خیانت میکنه همش بحث همش دعوا همش منو میزنه خیلی عصبی و افسرده و ناراحتم می خوام خودکشی کنم دلم پره درده شوهرم دیگه منو نمی خواد دیگه دوسم نداره ازم دوری میکنه دیگه پبشم نمی یاد تروخدا کمکم کنید خیلی حالم بده
قبل از اینکه دومین بار آسیب ببینم اوضاع زندگیم اصلا خوب نبود ولی الان غیر قابل تحمل شد.تو طول روز خیلی به خودکشی فک میکنم. اگه میشه آدرس و شماره تلفنتون رو بدین که حضوری بیام
سلام وسواس فکری میتونه عاقبت به خودکشی ختم بشه چون به بن بست رسیدم اصلن قبول ندارم وسواس فکریه خودم خرابم خودم بد شدم براثرگناه زیاد منظورم اهانت بود اسم معصومین رو میشنوم اهانت دارم اسم پیامبران هم همین طور واینکه حب اهل بیت رو دیگه ندارم باور کنید بهش فکر نمیکنم ولی میگم عمدا حتی زمان غسل روحیه ندارم چون مرتد شدم وبدبختی درست نشدم
سلام مصرف زیاد قرص الانزاپین و tegretolبه قصد خودکشی خیلی خطرناکه؟

آخرین تست های سلامتی

درمان بی خوابی بدون دارو (کلیک کنید)
اینجا باهوش تر میشوید!
عضویت در خبرنامه ثبت نام
ثبت نام شما با موفقیت انجام شد
در خبرنامه ما عضو بشید و دسترسی خودتون به اطلاعات جالب و جذاب رو راحت کنید. باقی کارها رو ما برای شما انجام میدیم. تنظیم خبرنامه خبرنامه سلامت خبرنامه مغز و اعصاب و روان خبرنامه زیبایی و تغذیه