منوی اصلی
نتیجه جستجوی مقالات "عشق"
مشاهده مقالات بیشتر

پرسش‌وپاسخ

Question/Answer

سوالات خود پیرامون مسايل پزشکی را از سبزوسالم بپرسید. توضیحات بیشتر

جستجو در سوالات پزشکی و سلامت

سلام...من دوستی داشتم که خیلی دوستش داشتم...بهش دروغی گفتم و شیش ماه به طور جدی باهاش درگیر بود...وقتی که فهمید دیگه باهام قهر کرد...خیلی تلاش کردم باز باهاش دوست شم ولی قبول نمیکنه... مامانش هم نمیذاره...میگه بخشیدمت ولی رفتار سردش عذاب آوره... دیگه واقعا عصبی و کلافه شدم... حتی کاری کرد که دوستای دیگم هم ازم دور شن... باخاطرات کار خودم کارای اون اصلا نمیتونم کنار بیام یه بار برام یه شرط گذاشت ولی زد زیرش... خیلی باهاش حرف زدم و تلاش و التماس کردم... الان نزدیک به شیش ماه...ولی حاضر نمیشه... حالا بین یه احساس عشق و تنفر موندم... نمیدونم چیکار کنم...خیلی خیلی دوستش دادم و خیلی به هم وابسته بودیم مثل دوتا خواهر... خواهش میکنم منو راهنمایی کنید باید چیکار کنم...خیلی دوستش دارم...چجوری یا فراموشش کنم یا دوباره باهاش دوست شم؟
سلام...من دوستی داشتم که خیلی دوستش داشتم...بهش دروغی گفتم و شیش ماه به طور جدی باهاش درگیر بود...وقتی که فهمید دیگه باهام قهر کرد...خیلی تلاش کردم باز باهاش دوست شم ولی قبول نمیکنه... مامانش هم نمیذاره...میگه بخشیدمت ولی رفتار سردش عذاب آوره... دیگه واقعا عصبی و کلافه شدم... حتی کاری کرد که دوستای دیگم هم ازم دور شن... باخاطرات کار خودم کارای اون اصلا نمیتونم کنار بیام یه بار برام یه شرط گذاشت ولی زد زیرش... خیلی باهاش حرف زدم و تلاش و التماس کردم... الان نزدیک به شیش ماه...ولی حاضر نمیشه... حالا بین یه احساس عشق و تنفر موندم... نمیدونم چیکار کنم...خیلی خیلی دوستش دادم و خیلی به هم وابسته بودیم مثل دوتا خواهر...
سلام. ببخشید مادرم چند روزه گلوش گرفته و نمیتونه حرف بزنه خیلی اروم حرف میزنه و کم کاری تیروئید هم داره. میخواستم بپرس شربت هانی سول که از شلغم و عسل و اویشن و شیرین بیان و عشقه درست شده اگر استفاده کنه ضرر نداره؟
سلام ...من نه ماه که با عشقم بحث و دعوا میکنیم که همیشه من برای این که این رابطه رو نگه دارم از ایشون معذرت خواهی میکردم که بح رو تموم کنم که بعد گذاشت زمان من که از ایشون سوال ویا چیزی درخواست میکنم جوابش نه هستش ممنون میشم که راهنمایم کنید تا یک رابطه مساوی و بدون خواهش داشته باشم
چطور باید از عشقی گذشت که وسط راه تنهات گذاشته آیا نباید بهش یه درس درست حسابی داد که ای بلا رو سر دیگری نیاره؟
سلام ی خانم چگونه عشق خوردرا که کات کرده بهاش، براثر ی دروغ وبی اعتماد شده دوباره جذبش کنه، باهم ارتباط دارن اما همش ازجانب دختره است؟
سلام من وعشقم بعد چهارسال که باهم بودیم، بخاطر خانوادش، واینکه خودم ی دروغ بهش دادم، باهم رابطمونو بهم زدیم، والان بعد هفت ماه دوباره رفتم سمتش، اونم خوشحالم وتمایل داره به این ارتباط، اما همیشه من شروع میکنم تماسامو حدود دوهفته ایست، اینو میخوام بدونم آیا به احساساتش ضربه میزنم و میتونم از لحاظ روانی وابستش کنم وبلاتکلیفش کنم برا اینکه بخواد ازدواج کنه،این فکر خیلی اذیتم میکنه، خودشم چیزی نميگه که ارتباط نباشه؟
فردی که ادعای عشق و عاشقی میکنه چطور باید بیدارش کرد
حالم خیلی بده شکست عشقی خوردم دارم دیونه میشم میخوام خودمو بکشم
سلام خسته نباشید به من تجاوز شده با گفتن دروغای مختلف و خام کردن و الان فهمیدم زن و بچه داره و مرتب بهانه میاره و ازم دور میشه و میگه زنم را راضی میکنم و هیچ کاری نمیکنه و من در خانوادم بخاطر رد کردن خواستگارام تحت فشارم و حتی یکبار خودکشی کردم و حال روحیم خیلی بده بنظر شما چکار کنم به دادم برسید تو عشقش میسوزم و کم توجهی میبینم
عاشق شدم شکسته عشقی خوردم چیکار کنم?
با سلام و خسته نباشید سوالی داشتم که یک نوجوان دختر 16با یه پسر در تماس و چت هستن هر چه که بهش میگیم همش اینا عشق ای زود گذره اصلا به حرف ما گوش نمی ده پیش یه مشاور.نزدیکای شهرمان رفتم گفته که یا پسره پیدا کنین تهدید کنین یا یک دیگه پیدا کنین تا مخ این پسره بزنه بعد بریم به دخترتون بگین نگاه کن اگه با تو هست می تونه با چند تای دیگه هم باشه از این طریق تا دست از پسره بکشه در ضمن دختره نامزدی هم هست میگه من اینو ک الان در نمایه دوست دارم در حالی ک اون پسره اصلا مال شهر دیگه هست ما می‌شناسیم حالا می خوام بدونم نظر شما چیه و کدام راه حلی بهتر جواب میده بعض یا هم میگن مبایل ازش بگیر
سلام خسته نباشیدمن دختری۱۶ساله هستم محصل رشته ی تجربی باهدف پزشکی دانشگاه تهران وفوق العاده پرتلاش وسخت کوش امامتاسفانه مدت هاست باافسردگی مزمن همراهم ودچارشدم به این بیماری وازهمه مهم تراینکه داروهایی مثل فلوکستین وهالوپریدول وکلردیازپوکسایدمصرف میکردم اماداروهاروقطع کردمداروهای گیاهی جایگزین کردم انزواطلبی شدید دارم وازبچگی اینطوربودم دلیلش رونمیدونم واحساس می کنم چیزی ازاول بچگیم بوده که داره اذیتم میکنه درضمن دوسال پیش به دبیرم که خانم بودوابسته شدم ومتاسفانه اتفاقات ناگواری برام افتادکه هرلحظش برام یه درده هرگز دراین رابطع دبیرم وکسانی راکه بهم بدی کردند نمیبخشم وعلاوه برعشق به هدفم برای انتقام هم شده میخوام پزشکی تهران قبول بشم وقدرتمندبشم تادیگران فکرنکنندمن ضعیف بودم خیلی ناراحتم بابت اتفاقاتی که افتاده نمیدونم یه چیزی دربچگسم هست که داره اذیتم میکنه استرس واضطراب شدید دارم وغیرفعالم وگاهی هم شبهامیترسم ازتاریکی لازمه من هیپنوتیزم بشم؟ایا خوب میشم هیپنوتیزم باعث میشه که اتفاقات بدگذشته ازکودکی تانوجوانی رافراموش کنم؟؟؟؟؟لطفاراهنماییم کنیدوبگیداگرافسردگی دارم ازچه نوعی است
با عرض سلام و خسته نباشی یه سوال داشتم چند وقته که متوجه شدم دختر نوجوانان با یه پسری که از شهر دیگه هست در ارتباط تلفن یه خودشم هم اعتراف کرده که همدیگه دوست داریم هر چه بهش میگم که اینا همش هو سه و عشق خیابون اصلا گوش نمی کنه میگه پسره قسم خورده که تا حالا به هیچ دختری پیام ندادم هر چه میگم اینا همش حرفه به ده تا دختر دیگه هم همین حرف میزنه هیچ گوش نمی کنه می خام راهنمایی کنی چگونه متوجه اشتباهش کنم قبل از اینکه دیر بشه وبه خودش و آبروش صدمه نبینه ترا خدا راهنمایی کنید که چگونه بفهمه همش وعده های الکیه آیا راه حلی هست
سلام.من 20سال پیش کباب وتخمه هندوانه زیادخوردم وتبخال زدم ودر بوشهر خدمت سربازی بودم .همزمان شکست عشقی سختی خورده بودم.حالم ب شدت بدبود وپشت کلمم درد داشت رفتم زیر دوش آب سردوجلوی کولرگازی خابیدم.از همون زمان دیگه تمام رگهای بدنم ب شدت میگیره وعذابم میده .هزارتادکتر رفتمقرص اعصاب دادن ولی بی فایده بوده وخوب نشدم.چیکار کنم؟
سلام خواهرم و عشقش باهم کات کردن به پسره گفتیم اگه خواهرم دوباره زنگ زده بهمون بگو پسره هم قول داد که هيچ ارتباطی دیگه نباشه واگه بود بهمون بگه اما خواهرم بهش زنگ زده وپسره مرتب جواب پیامها و تماساشو میده وپسره هم خوشحاله که دختره دوباره ازش سراغی میگیرد، وچیزی به ما هم نگفته پسره، آیا پسره تمایل داره هنوز با خواهرم ارتباط داشته باشه ومیشه گفت هنوز خیال ازدواج داره با خواهرم؟اما پسره خودش زنگ یا پیام به خواهرم نمیزنه، درکل ميخوام ببینم دلیل جوابای پسره چیه؟ میگه ارتباط نباشه اما خودش دوباره جواب میدهد؟
با سلام و تشکر ،،ازوقتی نوجوان بودم ،،دوست داشتم یه موقع هایی با خودم خلوت کنم و به صداهایی که توی ذهنم بود گوش بدم،،هرشب قبل خواب یه رمان کوتاه توی ذهنم تصور میکردم،،با خنده قهرمان کی خندیدم و با گریه اش گریه می کردم،،،در واقع قهرمان داستان خودک بودم،،،وداستان هم زندگی اینده من بود،،، هرشب داستان از رویاهای قشنگ و عشق دروعین،و خیانت و ترک کردن من،،تموم می شد ،،والان که ده سال پیش یک ازدواج اجباری و طلاق داشتم فوق العاده منزوی،،پرخاشگر،،زود عصبانی،،رویایی،،اینده نگری کردن،احساس شکست و نامیدی،،کابوس های شبانه ،،بیخوابی،،خودبرتری گاهی،،و تا چشمام رو میبندم دوباره همون داستان سرا شروع میکنه از اینده گفتن که هیچ وقت اتفاق نیوفتاد،،بدبین هم میشم،چند بار از درون منو تشویق به خودکشی هم کرده،،از این تنهایی هم رنج میبرم،،،من چیکار کنم که راحت شم از این خودی که درون منه؟چه دارویی مصرف کنم؟
با سلام و تشکر ،،ازوقتی نوجوان بودم ،،دوست داشتم یه موقع هایی با خودم خلوت کنم و به صداهایی که توی ذهنم بود گوش بدم،،هرشب قبل خواب یه رمان کوتاه توی ذهنم تصور میکردم،،با خنده قهرمان کی خندیدم و با گریه اش گریه می کردم،،،در واقع قهرمان داستان خودک بودم،،،وداستان هم زندگی اینده من بود،،، هرشب داستان از رویاهای قشنگ و عشق دروعین،و خیانت و ترک کردن من،،تموم می شد ،،والان که ده سال پیش یک ازدواج اجباری و طلاق داشتم فوق العاده منزوی،،پرخاشگر،،زود عصبانی،،رویایی،،اینده نگری کردن،احساس شکست و نامیدی،،کابوس های شبانه ،،بیخوابی،،خودبرتری گاهی،،و تا چشمام رو میبندم دوباره همون داستان سرا شروع میکنه از اینده گفتن که هیچ وقت اتفاق نیوفتاد،،بدبین هم میشم،چند بار از درون منو تشویق به خودکشی هم کرده،،از این تنهایی هم رنج میبرم،،،من چیکار کنم که راحت شم از این خودی که درون منه
سلام من خانمی هستم ۲۸ ساله و مدت ۲ سال از ازدواجم میگذرد ، من کودکی سختی داشتم ، پدری داشتم که اخلاق بسیار تندی داشت و کاملا خود رای بود ، مادرم را جلوی من و برادری که از خودم سه سال کوچکتر بود کتک میزد و ما از ترس به اتاق میرفتیم و گریه میکردیم ، همیشه پدر و مادرم با هم دعوا میکردند ، ما حتی نمیتوانستیم به پدرمان بگوییم نه ،کنترل تلوزیون دست پدرم بود و حتی جرات نداشتیم که فیلم مورد علافه خودمان را ببینیم ، پدرمان خیلی مراقب ما بود و تمام زندگی ما رو کنترل میکرد و هیچ حریم شخصی نداشتیم تا اینکه بزرگتر شدیم و شدت این حساسیت پدرم کمی کمتر شد ، اگر من به پدرم کوچکترین چیزی میگفتم که برخلاف میلش بود یا با کتک زدن و یا با توهین جواب من رو میداد ، من در شرکتی حسابداری میکردم و یک روز در نمایشگاه الکامپ با پسری آشنا شدم که از همه لحاظ خوب بود و من و اپن پسر با هم به مدت دو سال دوست بودیم و عاشق همدیگر شدیم و ازدواج کردیم ، مشکلات مالی و روحی خیلی زیادی داشتیم ، هزینه مالی سنگینی رو من و همسرم متحمل شدیم جوری که تا دو سال قسط میدادیم و به سختی زندگی میکردیم تو این مدت همسرم و من کار میکردیم و خیلی از هم دور شدیم ، من و همسرم تو عشق شهره خاص و عام بودیم ولی بعد دو سال به جایی رسیدیم که هیچ حسی به هم نداریم و سر کوچکترین مساعل با هم درگیر میشویم و بحث میکنیم ، همسر من هیچوقت نه به من توهین میکند نه کتک میزند حتی تو بحث ها ولی کم کم حرمت هامون هم شکسته شدن در بحث ها ، همسرم در دعوا ها به من میگوید که انقدر حساس نباش ، عشقمونو سر این چیزای ریز خراب نکن ولی من نمیتوانم خودم‌را کنترل کنم ، من مشکلات وسواسی زیادی دارم مثلا با شکستن وسیله ای واکنش شدید نشون میدم انگار که دنیا به پایان رسیده ، خیلی به پوست و ناخن خودم پیله میکنم و خودمو زخمی میکنم ،انگار باید همه چیزایی که میخوام و برنامه ریزی کردم پشت سر هم اجرا بشن و اگر این وسط یکیشون اجرا نشن کلا بهم میریزم ، به همسرم اگه یه سری کار بگم و یکیش انجام نشه همه چیز تو سرم خراب میشه و با کوچکترین چیزها تهدیدش میکنم به خود کشی و اینکه طلاق بگیریم از هم ، خیلی حساسم و کوچکترین چیز هارو بد برداشت میکنم ، شبا خیلی تو خواب میپرم ، همش خواب بد میبینم و خواب مادرمو میبینم که بابام داره کتکش میزنه خفش میکنه ، و قلبم درد میگیره و از خواب میپرم ، مادرم برام خیلی عزیزه و اگه از دست بدمش میمیرم ، رفتار مادر شوهرم جوریه که میفهمم که اصلا منو دوست نداره مثل پدرم که میفهمیدم برادرمو بیشتر دوست داره در حالی که با اون هم تقریبا رفتارش مثل من بود ، دو ماه مادر شوهرم به خواطر تعمیرات خونه با ما زندگی کردم و نهایت احترام را به مادر شوهرم گذاشتم ولی اون اصلا تشکر خشک و خالی هم از من نکرد ، من احساس میکنم هیچکس منو درک نمیکنه و تنهام ، خیلی شوهرمو با اخلاقم اذیت میکنم و با اخلاقش خیلیاذیت میشم ، دوست دارم خودمو بکشم و از این شرایط راحت بشم ، من دو نفر عاشق رو میبینم که زندگیشون خوبه و عاشقن احساس خفگی میکنم ، من همه چیزمو از دست دادم ، تو زندگیم همیشه اتفاقای بد میوفته پشت سر هم اتفاقایی که خیلی ناراحت کننده هست ، انگار زندگیم طلسم شده ، پیش مشاور و روانشناس هم رفتم ولی کارایی که بهم گفت انجام بدم روم تاثیری نمیزاره انگار که باید با کمک قرص خودمو درست کنم ، خواستم بدونم راهکار شما چیست؟ ، ممنون
سلام خدمت روانشناسان عزیز من یه دخترم که تا حالا رابطه ای با هیچ پسری نداشتم. توی مجازی با یه مشاور درسی آقا اشنا شدم اولش فقط توی درس توی تلگرام بهم کمک میکرد و خیلی هم رسمی حرف میزدیم بعد کم کم ارتباطمون پيامکی شد و صميمتومون بیشتر شد در حد عزیزم و دوستت دارم و این ها....حدودا چند وقت پيامکی بودیم تا رسید به تماس تلفنی . پشت تلفن هم تقريبا رسمی حرف میزدن تا اینکه الان رسیده به جایی که صميمت ما خیلی زیاده در این حد که به من میگن عشقم و نميتونم ولت کنم , بی تو زندگی را نميخوام و این طور حرف ها . چند وقت پیش در این مورد حرف زدیم گفتن که منو در حد عشق دوست دارن و عاشقمن ولی نگاه جنسی به من ندارن . در ضمن ایشون میگن که دوست دختر دارن اما نمیدونم راست میگن یا دروغ میگن تا عکس العمل من رو ببينن. من نمیدونم ایشون قصدش چیه ? سو استفاده یا واقعا دوستم داره من خیلی دوسش دارم و خیلی وابستشم چی کار کنم ? لطفا تو رو خدا راهنمایی کنید ??
سلام 24سالمه حدودا یه 6سالی میشه یه پسری رو دوستدارم ولی هیچگونه ارتباطی باهشون نداشتم درضمن گاهی اوقات تو ذهنم خیالبافی میکردم اونم دوسم داره تا اینکه پارسال فهنیدم ازدواج کرده بعداز اون بازم این خیالبافی رو تو ذهنم ادامه میدادم . ولی الان تقریبا یه هفته ای میشه ک ذهنم ب این باور رسیده ک عشقم کاملا یکطرفه بوده ،الانم خیلی افسرده شدم . چطوری بتونم کاملا این عشقو فراموش کنم تو رو خدا راهنماییم کنید
ازوقتي دخترم به دنيا اومده شرايطي پيش اومده كه من وهمسرم هردو درمنزل هستيم الان يك سال گذشته وكل مسئوليت پرورش روي دوش منه و همينطوركاراي خونه! وهمين باعث شده عشق بين من وهمسرم به شدت كاهش پيداكنه و بدترين قسمت قضيه اينه كه همسرم هر دو هفته به شهرستان ميره و حتما تواين صفر ترياك هم مصرف ميكنه(البته حدود سه سال پيش اعتياد خيلي شديدتري بوده كه الان به دوهفته تقليل پيداكرده)و اين منوديوونه مي كنه ازته دل آرزو دارم مشاوري وجود داشته باشه كه بتونه دوباره عشق رو به خانواده برگردونه خواهش مي كنم كسي كه در اين زمينه ها تبحرداشته باشه به من معرفي كنيد ممنون
پسری دارم الان نوزده ساله است.ابتدایی درس می خواند متوجه شدیم تو مدرسه مشکلات زیادی دارد.بچه های مدرسه سربه سرش می گذاشتن و هرروز دعوا.متوجه شدیم بیش فعالی داره.ب ردیمش .متخصص اعصاب و روان. داروی ریتالین دادن .دارو رو مرتب ندادیم.فقط یکماه مصرف کرد. بزرگترین که شد مدرسه نرفت همیشه مشکل برای خودش و خانواده درست میکردم. برادر چهار سال کوچکتر از خود ش از ترس اینکه مشکلی برا اون پیش نیاد خونه ی فامیلها زندگی می کرد. به برادر کوچکترش حمله می کرد با چاقو و ...بزرگتر شد مسایل جنسی ،میرفت جلوی مدرسه بچه های کوچکتر از خودش رو بهشون پیشنهاد میداد ه برای کارهای بد. چند بار بچه ها رو گرفته و بهشون قصد تعرض داشته. عشق خرید انواع چاقوها رو داشت .الان تو این سن دوستی نداره. درس هم نخوند. چندین بار ماشینم رو دزدکی برداشته دررفته. تحمل هیچ کم و کاستی رو نداره.مثلا اینترنت قطع میشه واویلاست. سه بار بستریش کردیم. دوازده جلسه شک درمانی شده . الان خودش برا ویزیت ماهانه پیش دکترش میره دارهاش رو به موقع خودش مصرف میکنه. ولی یه سری رفتارهای زننده و آزار دهنده داره. در مسایل جنسی برخی اوقات وقتی با مادرش تنهاس به زور دست درازی میکنه. ولخرجیها. خونه سالهاس غذا نمی خوره. رابطش با برادرش خوب شده .داروهایی که میخوره. دباکین،لیتیوم،تری هگزین،لورازپام ۲ شبها یک عدد.
سلام چگونه با فردی که دچارشک و تردید ودچار توهم خیانت از عشقش شده برخورد کنیم درصورتی که هیچ صحتی نداره و شکش بی مورده وبر اساس حرف بقیه دچار شک و احساس خیانت بهش شده..و بخاطر همین شک بی مورد دچار اختلالات عصبی شده و به همه بدبین شده و به کسی اعتماد نمیکنه؟؟؟؟لطفا نیاز شدید به راهنماییتون دارم
سلام خسته نباشید من پسری دارم که خیلی نا هنجار بود و به حرف هیچکس گوش نمیداد. ..در کل خود رای بود ...تا اینکه دو ماه پیش عمل بینی انجام داد بعد از عمل یک هفته خوب بود ...بعداز اون الان حدود دو ماه میشه که با هیچکس حرف نزد تا اینکه یه هفته پیش به حرف اومد اونم فقط میگه عشقم عشقم ...در صورتی که اصلا نه کسی رو دیده نه هیچی فقط در خیال خودش با اون شخص زندگی میکنه البته سیگار و سیگاری هم خیلی میکشید و خیلی خیلی زیاد شکاک بود الان یک ماهه که نه لب به سیگار زده نه سیگاری ...فقط میگه بخاطر عشقم ...الان بردیم بیمارستان شفا ....تو رو خدا راهنمایی کنید
سلام من نزدیک دو سال از روابط عاطفی بالایی برخوردار بودم و عشق تمام وجودم را تسخیر کرده بود، اما یکدفعه همه چیز خراب شد و الان نزدیک دوماه است ک از هم جدا شدیم و شب و روز کار من شده گوشه گیری و گریه و غم و غصه و یادآوری خاطرات، روابطم با دوستانم به طور کلی قطع شده و شب ها هزار نوع فکر و خیال میاد تو سرم، خودکشی، انتقام، ارتباط مجدد و... الان هم ک توی این شرایط هستم با تمام استرس و اضطرابی که از آینده توی ذهنم بود استرس امتحانات دانشگاه هم شروع شده و اصلا و ابدا نمیتوانم تمرکز داشته باشم. آیا میتوانم قرص های سرترالین و ریتالین را با هم استفاده کنم؟ ب مدت کوتاه، اگر میشود نحوه استفاده این داروها را بگویید، ممنون.
من ۲۷سال دارم دخترم من عاشق دخترا میشم ودرفکرم بااونا جنسی بازی میکنم وخودموپسرمیدونم که زن گرفتم وبه همسرم عشق میورزم. مشکل من چیه آیا هورمون های مردانه زیاده
راههای درمان نعوظ وانزال زود رس ناشی از شکست عشقی
حال روحيه خوبي ندارم تازه فهميدم كه كسي كه به من اظهار عشق فراوان ميكرد در همون برهه همسر داشته و همينطور كمتر از يك ماه بچه اش هم بدنيا ميومده ...هركاري ميكنم كه فراموش كنم واسم امكان پذير نيست نميتونم بفهمم چطور يك انسان توو لحظاتي كه بايد كنار همسرش مي بوده و ازون مراقبت ميكرده اينهمه به من اظهار عشق ميكرد و اينهمه درگير من بود ...دارم ديوونه ميشم از فكرش
در اسلام چند بجز طلاق چند همسري هم راه حل مي باشد و همسر من تمايل به طلاق ندارد. كدام راه اسلامي را تجويز مي فرمائيد؛ طلاق يا ازدواج دوم را؟ وقتي كه همسرم بخاطر بچه ها راضي به طلاق نيست. من خلاء عشقي خود را چگونه پر نمايم؟!
من 26 سال سن دارم و همسرم 20 سال همسر من اضافه وزن داره و این موضوع همیشه باعث ناراحتیه اون میشه و اراده قوی هم واسه کاهش وزنش نداره در رابطه جنسی خیلی سرد مزاجه و خیلی دیر به دیر علاقه به رابطه جنسی نشون میده و وقتی هم که رابطه داریم، توی اواخر رابطه مون با کمک دست ارضا میشه سوال اینجاست که آیا وقتی که هنگام سکس هستیم و با کمک دست ارضا میشه این خود ارضایی حساب میشه؟ و واسه بدن ضرر داره؟ ورنش توی اینکه با دست ارضا میشه تاثیر داره؟ هرچقدر هم رابطه مون رو طولانی، کم، ماساژ و مالش زیاد و کم و متوسط، عشق بازی، بوسه، نوازش و.... رو تو رابطه مون تاثیر میذارم بازم حتما باید با دست خودشو ارضا کنه البته این وقتیه که توی رابطه زناشویی هستیم و بعدش من ارضا میشم جدیدا هم همش میگه ارضا نمیشم حسم نمیاد و واقعا خیلی هم باهاش عشق بازی میکنم و همش ناراحته
از وقتی شروع شد فهمیدم شوهرم از اون مردها س که به زنها نگاه میکنه وبا عشق اونها با من نزدیکی میکنه چند موردهم خیانت دیدم .....خیلی زجر کشیدم الان ازش متنفرم اما بخاطر بچه هام باهاش زندگی میکنم با من بازار نمیاد همش تنها میره چون میترسه ببینم نگاه میکنه بد بختی اینجاس هر کس بهش سلام کنه فکر میکنه عاشقشه ....خیلی زجرم میده هیچ چیز براش کم نزاشتم اما تنوع طلبه منم زجر میبینم
سلام.شوهر من ۴۲ سال دارد.انسانی ظاهرا آرام ولی بسیار زود رنج ،عصبی و پرخاشگر هست. طبق نظر یک مشاور مشکوک به اختلال دو قطبی است اما حاضر نمیشود به روانپزشک مراجعه کنیم. ایشون غیر بیقراری هاش گاهی نارحت هست و از من متنفر و گاهی بنظرش من تنها فرشته روی زمینم. ود این دوزمان من واقعا یکجورم و حال ایشونه که تغییر میکنه و مدتی زندگی رو جهنم و مدتی ارام میکنه.و این زمانها کم کم به یکماه و دوماه هم میرسه جدیدا.ومن بسیار خسته شدم از این وضعیت. یه مشکلی هم دارن که در خواب یک پاشون رو هر ۱۸ ثانیه یکبار شدیدا تکان میدهند و از زمین بلند میکنند. مدتی از قرص سرترالین به پیشنهاد من استفاده کرد .یکی بعد ناهار.واقعا معجزه بود و بسیار اخلاق رو رفتارش نرمال و عالی شده بود.بعد ۱۵ سال زندگی مشترک من تازه معنای عشق و محبت و آرامش رو از طرف ایشون درک کردم.و اصلا دیگه هیچ گونه رفتار نارحت کننده بی منطقی ازشون سر نمیزد.منتهی همیشه حس میکرد سردیش شده و میگفت دهانم اب جمع میشه و مرتب خرما و نبات استفاده میکرد.و میل جنسیش هم کم شده بود از نظر خودش. بعد دوماه گفت بهتره دیگه قرصا رو نخورم ببینم ایا رابطه خوبمون مال این قرص بوده یا نه دیگه خوب شدیم و شاید حال بد منم برطرف بشه. بمحض قطع کردن قرص در روز دوم بطرز وحشتناکی دوباره پرخاشگری و بی منطقی هایش برگشت .حتی شاید بیشتر از قبل.حتی فرزندم را بی دلیل کتک میزنه یا میخواد که هردوی مارو بزنه و باسختی خودش رو کنترل میکنه. بعد یکماه من دوباره بصورت شربت قرص رو حل کردم در اب و به ایشون دادم.ودوباره همه چیز گل و بلبل شد.منتهی نگرانم از اینکار و اینکه گاهی در ماه یک هفته به ماموریت میره و دراون زمان من نیستم که این قرص رو بشون بدم. لطفا من رو راهنمایی کنید که چیکار کنم???
درد شکست عشقی چطوری درمان کنم
سلام حدود 4 سال پیش عاشق دختری شدم در سن 26 سالگی و این عشق اولین عشقی بود که در زندگی ام تجربه کردم تا قبل از اون هیچ رابطه ایی با هیچ دختری نداشتم و این عشق اولین چیزی بود که تجربه کردم البته اگر بشه اسمش رو بذاریم عشق چون ازهمون اول یکطرفه بود ولی به واسطه دلی که داده بودم نمی شد که دل بکنم چند باری پا پیش گذاشتم ولی هربار جواب منفی شنیدم و به نوعی دلم شکست اونهم چه شکستنی بعدازحدود3 سالی که درگیر بودم با تموم چیزهایی که داشتم و با تموم دل بستن ها تونستم و متقاعد شدم که باهاش کنار بیام و بذارم زمان حلش کنه مشکل اینجاست که دیگه حس عشق وعلاقه ایی که بشه منجر به ازدواج برام بوجود نمیاد و البته شاید افسردگی باشه چون علاقه ام رو نسبت به همه چیز به کمترین حد خودش رسیده و زوج رنج هم شدم و طاقتم هم نیز زود سر میاد و زود از کوره درمیرم خواهشا راهنماییم کنید تشکر
باسلام و عرض ادب من خانمي٢٨ ساله هستم يك ازدواج ناموفق داشتم كه حدود هفت سال طول كشيد من عاشقش بودم و از لحاظ خونوادگي درسطح پايينتري از ما بودند و علي رغم تلاش براي حفظ رابطه مون به دليل بيكاري و اعتيادش جداشدم واز شهر خودم به شهري ديگه اومدم كارمندم توي كادر درمان و يكسال پيش با پسري اشناشدم كه ازهمان ابتدا حرف ازدواج و عشق و عاشقي رو پيش كشيد و بااصرار شديد و تندروي هاش در كمتر از شش ماه با رضايت هردو خانواده ها و اشنايي وتحقيق كه پسر خوبيه ازدواج كرديم اين اقا از من شش سال كوچكتره و من فقط بخاطر عشق شديدي كه بهم داشت شيفته ش شدم و ازدواج باهاش رو قبول كردم حالا از همون اول با من هم خونه شده با اينكه مثلا هنوز نامزديم رفتاراش اصن عادي نيس عصباني كه ميشه بهم حمله ميكنه گلومو ميگيره فحاشي هاي خيلي زشت ميكنه خيليييي زود هم پشيمون ميشه گريه ميكنه ميگه بدون تو نميتونم زندگي كنم با كوچكترين اتفاقي پاي خونواده شو وسط ميكشه خونواده ش هم شديدا ازش حمايت ميكنن چون فقط دوتاپسر دارن و اين اقا پسركوچيكه س كه خيلييي لوس و غرغرو هست قهر ميكنه وسايلشو جمع ميكنه ميره خيلي بچه نن س منم چون هميشه روي پاي خودم واستادم هم غرورم زياده هم رفتارام مردونه س من يه تكيه گاه ميخواستم نه يه بچه ننه درضمن خيلي هم بلده نقش بازي كنه حتي سربازيشو با تظاهربه ديونگي و كلي خرج و مخارج معاف شده كه خدمت نكنه و از خونواده ش دور نباشه حالام با يه دعواي كوچيك دوباره زنگ زد به پدرش و از خونه ي من با تمام وسايلش رفتن هرچي ام ميگم بياين بريم پيش يه مشاور اين اقا ميگه اصلن نميام ميگه تو رواني اي خودت بايد بري منم خيلييي احساسي و زود رنجم سريع بهم بر ميخوره خودم به تنهايي رفتم پيش مشاور بهم قرص فلوكسيتين و پرانول داده ديگه خسته شدم كمك ميخوام
سلام دختری هستم 21 ساله با خانوادم مشکل شدید دارم جدا زندگی میکنم مخارج جدا غیره اصلا هیچ تمایلی چندین سال بهشون ندارم اصلا کسی دوست ندارم کسی دوست داشتم چندسال پیش و خب نشد مثل خیلی از موردا دیگه که برای ادما پیش میاد ولی بعد ازون شاید یک سال یک سال نیم با کسی در ارتباط بودم از همه نظر خوب عالی ولی من هس حس نفرت پیدا میکردم خوب بودم ی زمانایی اینجوری میشدم حس میکردم باید اصلا بندازمش دور فکر کردم شاید بااون اون طوریه ولی هرموردی بود همین وضعیت بود حتی خواستگار خوبم داشتم این جوری ردش کردم رفت اصلا کلا ب کسی ن خانواده ن دوست ن عشق کلا احساسی ندارم ولی خب بلاخره گفتم باید ازدواج ک بکنم تک تنها زندگی میکنم ولی یهو از یکی حالت عادی دارم اینقدر متنفر میشم حس میکنم رابطه اون ادما من کرده توی قفس داره خفم میکنه متنفرم میشم دعوا جنگ راه میندازم اصلا رنج ناراحتیشون روی من فایده ای نداره من برام مهم نیست خب این خیلی درد ناکه میخوام ببینم اصلا چمه
سلام سلام يك سوال ؟ چطور ميشه فهميد داخل فكر كسي چي ميگذره ايا من دچار توهم شدم اين موضوع برميگرده ب دوران نوجواني من ك شكست عشقي داشتم و از اون سال ب بعد احساس ميكنم اطرافيانم ميفهمن ك تو سر من چي ميگذره از اينكه زير سر خوانوادم هست شك ندارم ولي نميدونم چطور اين كار رو انجام ميدن كاش فقط خوانوادم ميفهميدن با هر كس ارتباط برقرار ميكنم و ميخوام رابطه ايجاد كنم در جلسه اول ديدار خوبه ولي از جلسه بعد قشنگ متوجه ميشم ك اون شخص رفتارش عادي نيست و طبق مقررات خاصي با من رو ب رو ميشن و صحبت ميكنن خيلي مهربون هستن و هرچي ك توي سرم ميگذره رو برام فراهم ميكنن مثلا من الان دارم ب بستني فكر ميكنم يكدفعه ميان و با خودشون بستني ميارن و من خودم بارها امتحانشون كردم مثلا ميگفتم كاش فلاني اينتوري ميكرد الان و همون چيزي ك توي سرم هست رو انجام ميدادن. دنبال دوربين زياد گشتم پيدا نكردم داخل اينترنت هم زياد گشتم پيدا كردم ولي قشنگ نبود و با واقعيت من ست نبود حالا من اين سوال رو از شما دارم لطفا كمك كنيد چطور ميشه متوجه شد توي فكر كسي چي ميگذره من تمام كارهام داره كنترل ميشه و اصلا اين موضوع رو دوست ندارم و اين موضوع منو كاملا خونه نشين كرده و بدبين نسبت به همه من شايد بيشتر از بيست بار خودكشي نا موفق داشتم توي دوره ٦ ماه ولي هر بار ب دادم رسيدن ونزاشتن اينكه الان زنده هستم خوبه ولي زندگيم از حالت طبيعي خارج شده و من اصلا با اين موضوع نميتونم كنار بيام حتي نميتونم خودمو بكشم از دستشون راحت بشم ميان نجاتم ميدن نميدونم چطور بايد ازش خلاص بشم و اين باعث تنفر روز مره من از خانوادم ميشه من دوست دارم شيطوني كنم ارتباط بر قرار كنم ولي نميشه چون خيلي ها سوءاستفاده ميكنن وموقعيت هاي منو خراب ميكنن خودمو زدم ب بيخيالي ولي دارم ديوانه ميشم من شايد توي هفته ٤ ساعتشو برم بيرون و از همه چيز فراري شدم شايد من افسردگي شديد داشته باشم ولي اين نميتونه به افراد دورم اجازه بده كه از فكر من سوءاستفاده كنن. مثلا اصلا من از شما خوشم نمياد شما ك نبايد بفهمي نميدونم دارم ديوانه ميشم تر خدا اگر ميدونيد اين چي هست و چطور ميشه كنترلش كرد ب من اطلاع بدين با تشكر از همگي شما
سلام من وعشقم بابت ی دروغی که بهش دادم قطع ارتباط کرد بهام وبلاکم کرده، چطور ميشه دوباره ارتباط بهاش داشته باشم، البته ادم بدبین وبدلیه هم. آیا راهی است دوباره باهم شروع کنیم چون خیلی دوسش دارم خیلی عذاب میکشم از نبودنش. لطفا کمکم کنید.
شكست عشقي خورده باشي روحيت داغون باشه چيكار بايد بكنيم به ارامش برسيم

آخرین تست های سلامتی

درمان بی خوابی بدون دارو (کلیک کنید)
اینجا باهوش تر میشوید!
عضویت در خبرنامه ثبت نام
ثبت نام شما با موفقیت انجام شد
در خبرنامه ما عضو بشید و دسترسی خودتون به اطلاعات جالب و جذاب رو راحت کنید. باقی کارها رو ما برای شما انجام میدیم. تنظیم خبرنامه خبرنامه سلامت خبرنامه مغز و اعصاب و روان خبرنامه زیبایی و تغذیه