منوی اصلی
نتیجه جستجوی مقالات "هضم"
مشاهده مقالات بیشتر

پرسش‌وپاسخ

Question/Answer

سوالات خود پیرامون مسايل پزشکی را از سبزوسالم بپرسید. توضیحات بیشتر

جستجو در سوالات پزشکی و سلامت

سلام ،من چند ساله عصبی هستم و الان دچار معده درد و زخم اثنی عشر شدم ولی همش احساس بغض گلو و درد تو قفسه شینم احساس گرفتگی دارم همش میخوام گریه کنم ،هر چی هم می خورم احساس میکنم معدم دیر هضم میکنه ،اعصابم ضعیفه زود هم ناراحت میشم،همش استرس دارم ،ممنون
سلام به پزشک محترم من از کودکی همیشه روزی نبود که پدر و مادرم با هم دعوا نکنند سر مسائل چرت و پرت باهم دعوای لحنی و فیزیکی شدید میکردن. من اون دعواها رو میدیدم و این نبود که برم تو اتاقم و به کار دیگری مشغول بشم , میرفتم اون دعواها رو تا آخر میدیدم و خودم رو آزرده میکردم و بسیار ناراحت میشدم و افسوس میخوردم. پدرم از کودکی (سن 4 سالگی به بعد) با من هم برخورد های شدیدی میکرد و به علت بیماری روانی خاص خودش بود که تمایلی رفتن به روانپزشک و درمان خودش نداشت. همیشه داد میزد و حتی من باهاش مهربانی هم میکردم اذیتم میکرد. کوچکترین کارهایی رو که انجام میدادم به شدت تنبیهم میکرد(در حد سیلی زدن های متعدد و پرت کردنم به در و دیوار) من به شدت ازرده میشدم و همیشه فکر و افسوس میخوردم این امر اعتماد به نفسم رو هم به شدت پایین می اورد چون هر کاری رو که میخواستم انجام بدم در این فکر بودم که با این کار پدرم این برخورد رو با من میکنه حتی اگر کار بدی هم نباشه. با این فکر کردن ها و افسوس خوردنا من در سن 6 یا 7 سالگی بود که متوجه تغییری در خودم شدم . به حواسپرتی دچار شده بودم و بعضی چیزها رو فراموش میکردم و دچار استرس و ناراحتی اعصاب شده بودم . برای این مشکل به روانپزشک رفتم و مشکل خودم رو گفتم کمی باهام صحبت کرد و داروی فلوکستین رو تجویز کرد . ولی مشکلات ادامه داشت و هیچ وقت تمامی نداشت گذشت و من به دوران راهنمایی رسیدم در این دوران بود که کمی کمبود حافظه رو تجربه کردم و بی برنامه شده بودم و کم حوصله; حوصله ی فکر کردن نداشتم و کمی ادم عجولی شده بودم. بعد از این دوران مشکل اساسی از جایی شروع شد که در اواخر دوران اول دبیرستان بود که مشکل روانی جدیدی رو تجربه کردم . مشکلی که در شروع کمی خفیف بود ولی به مرور زمان جدی شد. زمانی بود که هنگام توجه به سخنان معلم با ان مواجه شدم; با عنوانی و با مثال شرح میدهم . / ((مشکل و اختلال در حافظه کوتاه مدت و تمرکز و تحلیل و پردازش مطالب در حدود 4 الی 6 ثانیه بعد از گوش دادن )) هنگام توجه به سخنان استاد که اوایل شروع مشکلم بود این مشکل برایم به وجود نیومد اول فهمیدم که استاد درس رو با لحن عامیانه (نه پیچیده که نفهمم) توضیح میداد . جمله ی اول رو میفهمیدم , جمله ی دوم که میرفت جمله ی قبلی رو فراموش میکردم مشکل من بعد از مدتی کم کم جدی تر شد و هنگام توجه حتی به حرف های عامیانه مشکل دیرهضمی در من بوجود امد و توجه به حرف و یا خواندن کتاب سخت ترین کار برای من شد. خیلی حواسپرت هم بودم , به صدای مچ مچ هنگام خوردن غذا , خمیازه کشیدن و... هم حساس بودم; مشکلم روز به روز بدتر میشد . این مشکلاتی بود که با ضبط کردن و چند بار گوش دادن و یا چند بار خواندن مطالب حل میشد و پشتکار و امید بالایی داشتم و به لطف خدا معدل و نتیجه ی خوبی هم میگرفتم ;تا اینکه دوران دانشگاه رو سپری میکنم الان مشکل جدیدی علاوه بر اون مشکل ها که برایم به وجود امده است اینکه((نمی توانم بر روی یک مسئله یا یک موضوع متمرکز شوم و تحلیل کنم چون در حد 5 ثانیه بعد فکرم از موضوع یا فکر مربوطه میپره و فراموش میکنم و دوباره بسختی فکر میکنم که به خاطر بیارم)) نمیتوانم تمرکز کنم وسواس شدید فکری هم منو آزار میده به علت این مشکلات ترم سومه (جدید) که در دانشگاه تحصیل میکنم و دو ترم پیش را با معدل پایینی که حتی روی گفتن به شما رو ندارم مشروط شدم . این مشکلات را بدون هیچ گونه اغراقی و کاملا صادقانه بیان میکنم لطفا یه راه حلی برایم مطرح کنین و مشکلم و نوع درمان را بهم بگین ممنون میشم.
من در کودکی آدم خلاق و نابغه ای بودم همه بر من تحسین میگفتند و در بسیاری از زمینه ها همیشه اول بودم . اما زیاد نمیگم کودکی به موانع افت خلاقیت برخوردم مهم ترین موانع والدینم بودند من رو خیلی به اروم بودن وا میذاشتند. و نمیذاشتند فکر و خلاقیتم را بروز دهم و مثلا من 6 سالگی رو به خاطر دارم که یکروز مغازه نزدیک کوچه رفتم بستنی بخرم ابوی به شدت با من برخورد کردن کتک میزدن , زندانی تو اتاقم میکردن کار ندارم حتی والدینم با خودشون بسیار بسیار مشکل داشتن و همیشه با هم دعوا میکردند همیشه . اما یه روزی رو به خاطر دارم که به طرز فجیعانه ای با هم دعوا میکردند تا حد مشت زدن و اسیب دیدن . حالا من ادمی نبودم که برم سریع تو اتاقم و ولشون کنم میومدم دعوا رو میدیدم و بسیار ناراحت میشدم در طول این دوران افسردگی گرفتم و بسیار فکر میکردم ناگهان شوکی به من وارد شد و نمیدونم دیگه نمیتونستم خوشحال باشم و فکر میکردم ذهنم تاریک و افسرده شده این مشکل رو جدی نگرفتم و سال ها گذشت . مشکل حاد از زمانی بود که مشکلات بعد از این وقایع برایم پیش امد که من سوم راهنمایی بودم موقعی فهمیدم چرا استاد صحبت میکنه من دیرتر هضم و تحلیل میکنم و معنی هر کلمه ای که از دهان استاد خارج میشد رو دیرتر پردازش میکردم مشکل نمیدونم از کندی حافظه در به یاد آوردن معنی و مفهوم جمله یا هر کلمه بود یا چیز دیگه ای این مشکل رو با روانپزشک مطرح کردم و داروهای مختلفی رو مصرف کردم.تأثیری نداشت این مشکل بر روی قوه تمرکز و یادگیری تأثیر گذاشت و مجبور شدم MRI بگیرم که الحمدلله مشکلی نبود مشکل من فکریه دکتر . بسیار حواسپرت شده بودم همیشه چیزی رو جل میذاشتم و ... تا اینکه من دوران تحصیلات دانشگاه را طی میکنم مشکلم داره حادتر میشه مشکلات جدیدی برام پیش اومده نمیتونم به خوبی فکر کنم تصمیم بگیرم مادام تا به یک چیزی فکر میکنم سریع از ذهنم اون فکر میره و نمیتونم نگه دارم به سختی میتونم حتی یک عبارت رو به خاطر بسپارم. به خاطر این مشکلات احساس کمبودی دارم و به عبارتی هیچی بارم نیست دکتر خواهشا مشکل منو حل کنین من نمیتونم به اهدافم برسم اصلا نمیتونم از ته دل خوشحال باشم راه حلی رو برایم مطرح کنین
سلام ببخشیدمن چند روزه داخل معدم حالت تهوع ودیرهضم شدن غذادارم هرروزچندبارخاکشیروپلانتاژل که مثل خاکشیر هست خوردم دمنوش شویدونعناع هم خوردم قرص کلیدینیوم هم خوردم ولی هیچ فایده نداشته، میگم نکنه بیماری بدباشه، چیکارکنم خوب بشم؟
خسته نباشید من یه مشکلی داشتم که حتی رفتم متخصص گوارش چنتا قرص مهار کننده اسید معده از خانواده امپرازول بهم داد ولی توفیق نکرد . بلکه شاید یه کوچولو تشدیدم شد . علایم بیماری رو خدمتتون عرض میکنم که پزشک رفلاکس معده تشخیص داد. بنده گلو درد دائم و قفسه سینم خیلی موقع درد داره . و موقع بلع غذا احساس میکنم گلوم درد میگیره و بعد غذا اروغ مکرر دارم و خیلی موقع باعث برگشت غذا به گلوم میشه شایدم همین برگشت غذا به سمت دهان باعث گلو دردم میشه چون گلو طبیعتش هدایت غذا به سمت پایین نه بالا و همچنین درد خفیف سر دل و حتی الان قسمتهای بغل گردنمم درد میکنه . نه سرفه دارم و نه نشانه خون در برگشت غذا و مدفوع . البته احساس میکنم یه چیزی از سر دل باعث برگشت غذا میشه و حتی حالت نوشخار دارم ضمنا غذایی که برمیگرده هضم نشده است .ببخشید اگه طولانی شد ممنون از شما
سلام خسته نباشید دختر3ونیم ساله ای دارم که هرچندوقت اسهال میگیره وگاهی اوقات غذاهاهضم نشده دفع میشه بایدچیکارکنم؟ رنگ مدفوعش هم دراین مواقع تقریباسفیدمیشه
غذای من هضم و جذب نمیشود در بدنم
دلیل هضم نشدن غذا چیست
من 14 سالمه پدرم ورشکست شد و با یه سری از دوستان صمیمی مون قطع رابطه کرد و خانوادش درحقمون خیلی بدی کردن ولی پدرم میره سمتشون من پدرم در حقشون خیلی خوبی کرده بود اما الان هیچکدوم به ما کمک نمیکنن و من وقتی توی جمعشون قرار میگرم اشکم درمیاد . من هرشب کارم گریس بعضی شبا عصبی و کلافه میشم حالم خیلی بد وتا روی بدنم چنگ محکم نندازم و یا خودم نشگون نگیرم آروم نمیشم میشه چون مشکلاتمون برام قابل هضم نیست
شکمم گوشت روهضم نکرده ردلم گیرگرده چکارکنم؟
بيشترازسه هفته هست كه يه چيزى مثل غذاى هضم نشده توى گلومه دكتربهم گفته به مشكل تيروئيدمشكوكه واقعاكلافم كرده
سلام دكترمعدم بعداز خوردن غذا سنگين ميشه وغذا هضم نميكنه
درمان بی خوابی بدون دارو (کلیک کنید)
اینجا باهوش تر میشوید!
عضویت در خبرنامه ثبت نام
ثبت نام شما با موفقیت انجام شد
در خبرنامه ما عضو بشید و دسترسی خودتون به اطلاعات جالب و جذاب رو راحت کنید. باقی کارها رو ما برای شما انجام میدیم. تنظیم خبرنامه خبرنامه سلامت خبرنامه مغز و اعصاب و روان خبرنامه زیبایی و تغذیه