خشونت در هر جایی در اطراف ما مشاهده می شود – در فیلم ها، برنامه های تلویزیونی، بازی های کامپیوتری و برخی ورزش ها مانند بوکس و کشتی. در سال 2000 تعداد 28663 نفر با استفاده از سلاح گرم کشته شوند که 58 درصد آنها خودکشی کرده بودند و 39 درصد به قتل رسیده بودند. هدف این مقاله این است که مغز مردان قاتل و مردانی را که اقدام به خودکشی می کنند از لحاظ کیفی با هم مقایسه کند. گرچه زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی می کنند، اما خودکشی در مردان به شکلی انجام می شود که میزان مرگ مردان در اقدام خود 4 برابر زنان است. میزان موفقیت مردان در اقدام به خودکشی به شیوه های خشونت آمیز، بیشتر است. (به عنوان مثال اکثر آنها از تفنگ استفاده می کنند.).
در نگاه اول اکثر افراد معتقدند که قتل و خودکشی دو اقدام متضاد هستند، اما رابطه این دو مقوله اینطور هم که به نظر می رسد، نیست. اگر فرض بر این باشد که مغز دیکته کننده رفتارها باشد و قتل و خودکشی رفتارهای مستقلی هستند، انتظار می رود که محققان بین مغز افرادی که خودکشی می کنند و قاتلان تفاوت هایی پیدا کنند.
از طرف دیگر قتل و خودکشی به عنوان رفتارهای مشابه در نظر گرفته می شوند، زیرا در هر دو مورد فرد درگیر کشتن یک شخص می شود و تنها تفاوت آنها در مسیر و مکان استفاده از ابزار مورد استفاده برای کشتن می باشد. در قتل این وسیله دنیای بیرون را نشانه می گیرد و در خودکشی خشم و تجاوز درونی است.
وقتی علت ناراحتی به یک منبع خارجی نسبت داده می شود، پاسخ به آن خشم و قتل خواهد بود. در نبود یک دنیای خارجی، افسردگی و خودکشی به بار می آید. تعریف قتل و خودکشی به عنوان یک واکنش شدید نسبت به ناراحتی و اندوه تعریف جدیدی نیست. این رفتارها تا حدی مشابه هستند بنابراین انتظار می رود در مغز این افراد نیز شباهت هایی وجود داشته باشد و احتمالا این افراد همزمان می توانند قتل انجام دهند و دست به خودکشی نیز بزنند.
اولین بار فروید این دیدگاه را بیان کرد که قتل و خودکشی رفتارهای متضادی نیستند. فروید معتقد بود که هر جنبه از رفتار انسان دارای نشانه های درونی است. به این معنا که میل به کشتن دیگران تمایل به کشتن خود نیز می باشد.
تحقیقاتی که در حال حاضر انجام می شوند طرفدار این دیدگاه هستند که قتل و خودکشی رفتارهای منحصر به فردی نیستند و با آناتومی و شیمی مجزای مغز مشخص نمی شوند. لازم به ذکر است که قتل تنها جرمی است که در آن این پدیده زیاد اتفاق می افتد که مجرم پس از ارتکاب به جرم زندگی خود را نیز می گیرد.
از داده های جمع آوری شده در مورد قربانیان خودکشی و قاتل ها محققان دریافتند که نوعی اختلال در عملکرد قشر جلوی مغز در این افراد وجود دارد که معتقدند علت این پدیده به دلیل کاهش سطح گردش سروتونین می باشد.
سروتونین یک ناقل عصبی است که در تنظیم و مهار رفتارهای تکانشگری درگیر می باشد. اثرات سروتونین عمدتا مهاری است و تحقیقات قابل توجهی در این زمینه نشان داده اند که سروتونین برای کنترل رفتار خود ضروری است. علاوه بر این سروتونین عمل تنظیم خلق و خو، برانگیختگی، پرخاشگری، کنترل تکانه و فعالیت جنسی را نیز انجام می دهد. سطح پایین سروتونین همراه با تستوسترون منجر به بروز خشونت و پرخاشگری می شود. طی یک بررسی بر روی زندانیان خشن مشخص شد که این افراد دارای سطح پایین سروتونین در مغز خود هستند. تحقیقات انجام شده نشان داده اند که در 95 درصد افرادی که خودکشی می کنند نوعی تغییر در سیستم سروتونرژیک رخ می دهد که با کاهش سطح سروتونین مشخص می شود. در این میان بدن برای جبران کمبود سروتونین تلاش می کند.
نورون های سروتونرژیک از هسته رافه دارای برآمدگی های بلندی هستند که در قشر جلوی مغز خاتمه پیدا می کند. منطقی است که کاهش سطح سروتونین تاثیراتی را بر محل یک نورون مورد هدف داشته باشد. تحقیقات این مسئله را تایید کرده اند که قشر جلوی مغز در افراد قاتل و قربانیان خودکشی از قشر جلوی مغز در افراد عادی متفاوت است. قشر جلوی مغز معمولا منطقه اجرایی نامیده می شود، زیرا این بخش قسمتی است که انسان می تواند تفکر کند، تصور کند و تصمیمات آگاهانه بگیرد. آسیب به قشر جلوی مغز در قالب تکانشگری، از دست دادن کنترل و احساسات تغییر یافته بروز می کند.
محققان گاهی آسیب به قشر جلوی مغز را به عنوان شاخصی برای احتمال درگیر شدن در اقدامات تهاجمی می دانند. در افراد سالم لوب پیشانی بسیار فعال است، در حالیکه این لوب در مغز قاتل ها کاملا غیر فعال می باشد. به طور مشابه قربانیان خودکشی نسبت به افراد سالم اغلب نورون های کمتری در قشر جلوی مغز خود دارند. این یافته ها نشان می دهد که قشر جلوی مغز در تنظیم مکانیسم خویشتن داری تاثیر دارد که این بخش در افراد قاتل و قربانیان خودکشی در حالت مطلوبی نیست.
یکی از نمونه های قابل توجه از درگیری سیستم سروتونرژیک در قتل و خودکشی مورد دونالد شول می باشد. دونالد داروی پاکسیل مصرف می کرد (پاکسیل یک داروی ضد افسردگی است که در گروه داروهایی به نام مهار کننده های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRI) قرار می گیرد.) تنها دو روز از مصرف این دارو توسط دونالد گذشته بود که او به ضربه گلوله همسر، دختر و نوه خود را کشت و پس از آن اقدام به خودکشی کرد. به نظر می رسید هیچ انگیزه ای برای قتل و خودکشی وجود ندارد. نمونه های مشابه دیگری از قتل و خودکشی در رسانه ها مشاهده شده است. با این حال هنوز در مورد ارتباط بین مصرف داروهای ضد افسردگی و تاثیر آنها بر روی مغز که منجر به قتل و خودکشی می شود، تردیدهایی وجود دارد.
مشکل مقایسه دو مغز قاتل و قربانی خودکشی این است که هرگز رابطه علت و معلولی این انحراف را از مغزهای عادی درک نخواهیم کرد. آیا قتل باعث تغییر در مواد شیمیایی مغز می شود یا غیر طبیعی بودن مغز منجر به رفتار خشونت آمیز می شود؟ مغز یک قاتل پس از مرگ مورد بررسی قرار می گیرد. ضربه ناشی از خودکشی ممکن است در لحظات پس از مرگ بر روی فعالیت های شیمیایی مغز تاثیر بگذارد. این عوامل مطمئنا بر روی یافته ها نیز تاثیر می گذارند.
بررسی های انجام شده در حال حاضر نشان می دهند که ویژگی های مشترک زیادی بین مغز یک قاتل و قربانی خودکشی وجود دارد. با این حال ممکن است تحقیقات آینده این ادعاها را به چالش بکشانند. در این زمینه تحقیقات بیشتری لازم است تا شباهت ها و تفاوت ها بین مغز این دو گروه به درستی درک شوند.
نگارنده مقاله: گروه مترجمان سبزوسالم