سلام خسته نباشين من سه سال با يه اقايي دوست بودم كه رابطمون فقط دوستي بود بعد سه سال يه دفعه گفت كه ديگه رابطه ما چون به جايي نميرسه بايد تمومش كنيم البته قبلا هم اين حرف و زده بود ولي باز برگشته بود ولي اين دفعه برنگشت تو اين مدت من خيلي اشفته بودم چون عادت كرده بودم دوستش داشتم ميديدمش ميريختم بهم هرچيم بهش زنگ يا پيام ميدادم جواب نميداد توي اين مدت با يه اقايي اشنا شدم توي خيابون كه خيلي متفاوت بود باعث شد ديگه به رابطه قبليم خيلي فكر نكنم ولي مشكوك بود ازش پرسيدم اعتياد داره گفت فقط حشيش ميكشه و من دختري بودم كه از بوي سيگار حالم بهم ميخورد گفت كه بخاطره من حاضره بذارتش كنار و اونم از رابطه قبليش شكست خورده بود و حتي دختره رو حامله كرده بود و دختره بچشو سقط كرده بود تا اينكه از من كمك خواست تا كنارش باشم اومد خواستگاريم م رفتيم وقت محضر گرفت خيلي عجله داشت كه زود با من ازدواج كنه روز ازمايش ديدم خيلي بيشتر از قبل ميخواد حشيش بكشه و رفتارش تغيير كرده فهميدم كه اسكيزوفرني داره و پدرشم همينطور حتي مادربزرگشم همينطور اصلا نورمال نبود و تاثير بدي رو من گذاشته احتياج به يك روانكاو دارم كه تمام خاطرات گذشتم و از ذهنم پاك كنه

سلام خسته نباشيد برادر من حدود سه سال است مبتلا به. اسكيزوفرني مي باشد و در اين مدت در زمانهاي كوتاهي حالش بهتر ميشد اما بعد از مدتي دوباره شدت مي گرفت، در حال حاضر هر شب بين ساعاتي كه آفتاب غروب ميكند تا اواخر شب خودش را ميزند، به نظر خودش كسي فكر او را ميخواند و به او امر و نهي ميكند، با مشت به سر و گيج گاه ضربه ميزند، يا ضربه هاي محكم به دست و پا و فحش دادن مكرر به فرد يا شي ذهني اش. در حال حاضر قرص آسنترا و الانزاپين مصرف ميكند. قبل از اين وضعيت قصد خودكشي داشته و رفته كه خود را از بالاي پل پايين بيندازد. و يا حتي دست و پاي خود را زخمي ميكرده ، من عاجزانه تقاضاي كمك و درمان او را دارم، سه سال است كه زندگي خانواده من سياه شده...ممنون

با عرض سلام برادر من براي ادامه تحصيل به خارج از كشور رفت و به تدريج افسرده و ساكت تر شد تا اينكه پس از ٢ سال او را بابيماريه توهم و اضطراب با حال بد برگردانديم و در تهران تحت درمان قرار گرفت خيلي حالش خوب شد و مشكلاتش قابل كنترل شد تا اينكه بعد از ٢ سال به مرور توهمي شد كاراي عجيب غريب و همش احساس ميكرد آلت تناسليش رو دارن با سيخ داغ اذيت ميكنن يا همه ميخوان بكشنش . يه روز همش نماز يه روز تمام كتابهاي دعا ميريخت در سرويس بهداشتي و بعد از اينكه پدر مادرم به سفر رفتن امريكا حاش خيلي بد شد و مجبور به بستري كردنش شديم فريادهاي بلند ميزد و ميگفت منو يه جا ببندين نميتونم خودمو بگيرم . بعد از يه هفته كه ارومتر شد آورديمش خونه ولي ديگه هيچوقت خوب نشد تا اينكه الان هم خيلي چيزارو ميدونه ودرست ميگه و خاطرات قديمه رو يادشه ولي خيلي هم حرفهاي الكي و قاطي ميزنه و بدتر و عصبي بودن هم بهش اضافه شده. الان زير نظر دكتر كلافي هست و قرص رسپيريدون ٤ ميخوره ولي روز به روزبدتره و همش ميخواد با جنس مخالف حرف بزنه يا باشه. واقعا نميدونيم ديگه چه كار كنيم؟ گفتن اسكيزوفرني داره . و هيچوقت دكترش ننذاشت برق براش بذلريم. گفتن به درد ايشون نميخوره. آيا تكنولوژي جديدي هست؟ آيا مكانهاي خصوصي خيلي خوب برا بستري هست؟ ممنون از شما

سلام بيمار اسكيزوفرني از نظر عاطفي چه رفتاري دارد با پارتنرش؟

با سلام و خسته نباشيد ميخواستم بپرسم اختلال مسخ واقعيت به طور خود به خود بعد از يه مدت كوتاه بر طرف ميشه ؟ و اين اختلال چه عوارضي داره و اينكه جز بيماري هاي خطرناك مثل اسكيزوفرني محسوب ميشه ؟