منوی اصلی
انتخاب بخش بندی سوالات
سلام من خانمی هستم ۲۸ ساله و مدت ۲ سال از ازدواجم میگذرد ، من کودکی سختی داشتم ، پدری داشتم که اخلاق بسیار تندی داشت و کاملا خود رای بود ، مادرم را جلوی من و برادری که از خودم سه سال کوچکتر بود کتک میزد و ما از ترس به اتاق میرفتیم و گریه میکردیم ، همیشه پدر و مادرم با هم دعوا میکردند ، ما حتی نمیتوانستیم به پدرمان بگوییم نه ،کنترل تلوزیون دست پدرم بود و حتی جرات نداشتیم که فیلم مورد علافه خودمان را ببینیم ، پدرمان خیلی مراقب ما بود و تمام زندگی ما رو کنترل میکرد و هیچ حریم شخصی نداشتیم تا اینکه بزرگتر شدیم و شدت این حساسیت پدرم کمی کمتر شد ، اگر من به پدرم کوچکترین چیزی میگفتم که برخلاف میلش بود یا با کتک زدن و یا با توهین جواب من رو میداد ، من در شرکتی حسابداری میکردم و یک روز در نمایشگاه الکامپ با پسری آشنا شدم که از همه لحاظ خوب بود و من و اپن پسر با هم به مدت دو سال دوست بودیم و عاشق همدیگر شدیم و ازدواج کردیم ، مشکلات مالی و روحی خیلی زیادی داشتیم ، هزینه مالی سنگینی رو من و همسرم متحمل شدیم جوری که تا دو سال قسط میدادیم و به سختی زندگی میکردیم تو این مدت همسرم و من کار میکردیم و خیلی از هم دور شدیم ، من و همسرم تو عشق شهره خاص و عام بودیم ولی بعد دو سال به جایی رسیدیم که هیچ حسی به هم نداریم و سر کوچکترین مساعل با هم درگیر میشویم و بحث میکنیم ، همسر من هیچوقت نه به من توهین میکند نه کتک میزند حتی تو بحث ها ولی کم کم حرمت هامون هم شکسته شدن در بحث ها ، همسرم در دعوا ها به من میگوید که انقدر حساس نباش ، عشقمونو سر این چیزای ریز خراب نکن ولی من نمیتوانم خودم‌را کنترل کنم ، من مشکلات وسواسی زیادی دارم مثلا با شکستن وسیله ای واکنش شدید نشون میدم انگار که دنیا به پایان رسیده ، خیلی به پوست و ناخن خودم پیله میکنم و خودمو زخمی میکنم ،انگار باید همه چیزایی که میخوام و برنامه ریزی کردم پشت سر هم اجرا بشن و اگر این وسط یکیشون اجرا نشن کلا بهم میریزم ، به همسرم اگه یه سری کار بگم و یکیش انجام نشه همه چیز تو سرم خراب میشه و با کوچکترین چیزها تهدیدش میکنم به خود کشی و اینکه طلاق بگیریم از هم ، خیلی حساسم و کوچکترین چیز هارو بد برداشت میکنم ، شبا خیلی تو خواب میپرم ، همش خواب بد میبینم و خواب مادرمو میبینم که بابام داره کتکش میزنه خفش میکنه ، و قلبم درد میگیره و از خواب میپرم ، مادرم برام خیلی عزیزه و اگه از دست بدمش میمیرم ، رفتار مادر شوهرم جوریه که میفهمم که اصلا منو دوست نداره مثل پدرم که میفهمیدم برادرمو بیشتر دوست داره در حالی که با اون هم تقریبا رفتارش مثل من بود ، دو ماه مادر شوهرم به خواطر تعمیرات خونه با ما زندگی کردم و نهایت احترام را به مادر شوهرم گذاشتم ولی اون اصلا تشکر خشک و خالی هم از من نکرد ، من احساس میکنم هیچکس منو درک نمیکنه و تنهام ، خیلی شوهرمو با اخلاقم اذیت میکنم و با اخلاقش خیلیاذیت میشم ، دوست دارم خودمو بکشم و از این شرایط راحت بشم ، من دو نفر عاشق رو میبینم که زندگیشون خوبه و عاشقن احساس خفگی میکنم ، من همه چیزمو از دست دادم ، تو زندگیم همیشه اتفاقای بد میوفته پشت سر هم اتفاقایی که خیلی ناراحت کننده هست ، انگار زندگیم طلسم شده ، پیش مشاور و روانشناس هم رفتم ولی کارایی که بهم گفت انجام بدم روم تاثیری نمیزاره انگار که باید با کمک قرص خودمو درست کنم ، خواستم بدونم راهکار شما چیست؟ ، ممنون
پاسخ
دکتر سید محمد حبیبی دکتر سید محمد حبیبی
۴۸ / ۱۰ / ۱۱ | ساعت ۴ ق.ظ

سلام . معلوم میشه که خیلی درد کشیدین ، الان هم خیلی درد هیجانی دارین ، شما به یک روان پزشک مراجعه فرمایین تا آزمایشات و ارزیابی های جسمانی ازتون بگیره ، بعد همزمان میشه از روان شناس بالینی هم استفاده کنین.

من بایکی از اساتید متخصص اعصاب و روان کار می کنم. مشهد. ابن سینای 6 /1 خیابان بهشت، طبقه سوم . سید محمد حبیبی روان شناس بالینی 9153103793

برای پرسیدن سوالات پزشکی خود، می توانید به ربات تلگرام هوشمند سبزوسالم مراجعه کرده و سوالات خود را از پزشکان متخصص بپرسید.
آدرس ربات تلگرام سبزوسالم:

https://t.me/askq_bot
تخفیف لیزر موهای زائد ویژه ماه رمضان
مقالات تصادفی

آخرین چند رسانه ای های پزشکی و سلامت

آخرین تست های سلامتی

درمان بی خوابی بدون دارو (کلیک کنید)
اینجا باهوش تر میشوید!
عضویت در خبرنامه ثبت نام
ثبت نام شما با موفقیت انجام شد
در خبرنامه ما عضو بشید و دسترسی خودتون به اطلاعات جالب و جذاب رو راحت کنید. باقی کارها رو ما برای شما انجام میدیم. تنظیم خبرنامه خبرنامه سلامت خبرنامه مغز و اعصاب و روان خبرنامه زیبایی و تغذیه