سلام،من حدود هشت سال هست که به بیماری oct و بیماری اختلالات رفتاری دچارم و نوروز نود من ۳۴روز بستری اجباری شدم و ۱۱بار شک ای سی تی شدم و بعد از ترخیص تا ۷ ماه پیش زیر نظر پزشک بودم ولی دیگه وقتی دیدم با وجود گذشت این همه زمان خوب نشدم با وجود اینکه خودم سخت دنبال خوب شدن بودم نتونستم خوب بشم دیگه ولش کردم با وجود اینکه من زیر نظر پزشک بودم خودمم همیشه با خودم در جنگ بودم که بتونم به هر طریقی شده دوباره خوب بشم نشد،ماجرای بستری من از خودکشی برای بار سوم شروع شد که خانواده منو بیهوش پیدامیکنن میبرن بستری میکنن،و دلیل خودگشی من به خواطر علاقه۶ ساله من به یه دختر اهل تسنن بود تو شهرستان که به هر راهی زدم خانواده ها مخالف بودن،و آخرم دختره به من خیانت کردو من فهمیدمو بهش گفتمو ثابت کردمو بخشیدمش ولی باز خودشو کشت.وقتی بستری بودم خودمو سالم نشوندادم که بتونم از اونجا بیام بیرون، ولی بیرون که اومدم هیچکس نمیتونست حتی به من حرفی بزنه یا تو خیابون خدا حتی یه رهگذر دوبار گذرا بهم نگاه بکنه چه زن بود چه مرد حتی من سرباز راهنمایی رانندگی روهم که برام سوت میزد رو هم میزدم،یک سال بعد ترخیص از بیمارستان با دختری آشنا شدم و پیشنهاد ازدواج دادم و ازدواج کردیم ولی بعد ازدواج خانمم گفت من هیچ علاقه ای به تو ندارمو به زور اجبار پدرم زن تو شدمو فقط ما اسمامون تو شناسنامه همه ومجبوریم زیر یه سقف زندگی کنیم،با وجود مخالفت من ما دو بچه گوچک داریم که بعد۶سال زندگی مشترک ما داریم توافقی از هم جدا میشیم با وجودی که خانومم از همون اول عقد میخواست بزاره بره همیشه به هر راهی زدمو نگهش داشتم ولی دیگه بیشتر از این نتونستم متاسفانه دختر۴سالمم داره به بیماری رفتاری مبتلا میشه،،،،میدونم تومار نوشتم ولی خواستم اینارو بگم که کامل از مشکل من بدونید،،،،حالا آجز موندم ودیگه حتی نه اعتماد به نفس برام مونده نه انگیزه ای برای ادامه زندگی فقط تنها امیدی که برام مونده اینه که با راهنمایی ها و راه کارهایی که شما پیش پام بزارین بتونم تمام سعی وتلاش خودمو بکار بگیرم تا بتون خوب بشم و دوباره زندگیمو جمع کنمو نزارم بعد جداییمون دخترم که فقط۴ سالشه و ازمن بیماری گرفترو از این بیماری نجات بدم،،خودمم به جهنم،ازتون خواهش میکنم بهتری راه رو برای درمانم بهم نشون بدین،،عضر خواهی میکنم که این همه وقتتونو گرفتم، مرسی...