منوی اصلی
نتیجه جستجوی مقالات "خفگی"
مشاهده مقالات بیشتر

پرسش‌وپاسخ

Question/Answer

سوالات خود پیرامون مسايل پزشکی را از سبزوسالم بپرسید. توضیحات بیشتر

جستجو در سوالات پزشکی و سلامت

سلام.من هنگام فعالیت شدید مثل بالا رفتن از بلندی دچار تپش قلب و احساس کمبود اکسیژن وخفگی میشوم .در هنگام اضطراب شدید هم دچار تپش قلب میشوم لطفا جواب دهید
من زمانی که شبها همسرم خونه نمیاد نمیتونم بخوابم و یک حس خفگی بهم دست میده و دستو پاما گم میکنم میخوام بلند بشم دادبزنم حتی وقتی 4تاالپروزولام میخورم بازنمیخوابم
من فشارم بالاست واسترس زیادی دارم البته از اون موقع که دارو میخورم بهتر شده میلی موم فشارم بالاست ضربان قلبم همیشه بین هشتاد تا نودو دو سه هست پنج ساله یایسه شدم جدیدا مفصلهای دستم و شصت سمت راستم خیلی درد میکنه احساس میکنم پاهام کم جونه وبه خاطر فشارم سردرد در خواب میگیرم وبلند میشوم فعلا قرص آمیلو دیپین میخورم ویکی دیگر از چیزهایی که بسیار اذیتم میکنه خشکی دهانم درهنگام خواب خیلی اذیت میشم حالت خفگی بهم دست میده وباید آب بخورم گفتن قند داری ولی آزمایش دادم ندارم چربی هم ندارم ویکی دیگه از مشکلاتم بیشتر وقتها صبح که از خواب پامیشم بین انگشتام میخواره خیلی شدید انقدر میخوا ره تا تاول میزنه
حمله تنفسی در بیماران آلزایمری همراه با خرخر و خفگی چیست
مشکل تنگی نفس دارم به طوری که اصلا نمیتونم حرکت کنم واحساس خفگی میکنم وقلبم تند تند میزنه وحتی موقع صحبت کردن هم به مشکل میخورم وباید تند تند نفس بکشم
شبها پس از سه یا چهار ساعت خواب دچار حالت خفگی شده ودیگر امکان خوابیدن در حالت دراز کش را ندارم. وناچاربه حالت نشسته میخوابم‌ نفس عمیق نمی توانم بکشم.ریه ها به نظر ملتهب شده اند
درود . پدربزرگم72سالشه که 5یا6ساله پاهاش ورم داره و چند سالی هست که لرزش دست و پا داره که مدتیه به سختب راه میره بعضی شبهام از خواب میپره و احساس خفگی میکنه.
سلام.من یک ونیم سال پیش عمل جراحی مغز داشتم قبلا به مدت 15سال تومفزم شنت داشتم به علت هیدروسفالی بعداز 15سال گفتن افتادگی مخچه دارم وعملم کردن و شنت رو برداشتن وپشت سرم وگردنم رو بازم کردن ونمیدونم چی هست گذاشتن پشت گردنم الان کاملا حسش میکنم یه جسم خارجی داخل گردنم از قسمت پشت سرم رو....از آن روز نه تنها حالم خوب نشده بلکه باز هم داخل مغزم آب اومده به علت برداشتن شنت از مغزم ... و جسم خارجی که پشت گردنم گذاشتن هر شب موقع خواب نفس کشیدن رو برام مشکل کرده و اکثر شبها به علت خفگی از خواب می پرم واحساس سنگینی عجیبی رو قفسه سینه ام احساس میکنم لطفا راهنمایی کنید که چه کار کنم ممنونم 43ساله هست
من مدت است که احساسی در گلو و حنجره ی خود دارم ، مثلا تحریک گلو انگار کسی گلویم را فشار میده احساس خفگی ندارم ولی تلاش میکنم سرفه های کوتاه کوتاه بکنم تا اون حالت رفع شود خیلی اذیت میشوم و کلافه ام کرده ، شبها در خواب اصلا این حالت را ندارم و راحت در خواب هستم .لطفاً راهنمایی کنید ، ممنونم
با سلام بنده ۲۸سال سن دارم و مجرد هستم تو رو خدا تا آخرش بخونید خیلی برام مهمه حدود ۱۲سال پیش پدرم دچار سکته مغزی شد و من شاهد بر ماجرا بودم از آن روز دیگر به سکته و مغز حساس شده بودم همیشه فکر میکردم داخل سرم یک چیزی یا یک نبضی نامنظم میزنه شبیه تپش قلب و همیشه به انگشتان و حتی به رگهای دستهام نگاه میکردم و میترسیدم خون در رگم گیر نکنه و همیشه کنار آینه میرفتم و خودمو نگاه میکردم با خودم میگفتم اینطرف صورتم کج نیست نسبت به طرف دیگه صورتم یا لبم کج نشده نسبت به طرف دیگه یواش یواش بی خوابی پیدا کردم حدود ده سالی هم میشه بی خوابی دارم و خواب ندارم میترسیدم توی خواب شبیه مادرم سکته بزنم یواش یولش دیدم دستهام گیزگیز میکنه با خودم میگفتم حتما از سکته هست یا دستم میخوابید تا اینکه این اواخر امسال پرش تو خواب هم پیدا کرده بودم توی خواب پرش میزدم یهویی احساس خفگی و وحشت ... من با گوشی ام شبها تا ساعت دو یا یک شب ور میرفتم حدود سه ماه پیش بود این چشم چپ من نسبت به چشم راستم خوب کار نمیکرد یعنی کند تر شده بود بعد به چشمم خیلی حساس شده بودم ولی میترسیدم برم دکتر چون میترسیدم بگن سکته زدی خلاصه یک دو هفته ای گذشت دیدم این چشمم داره خوب نمیشه با خودم میگفتم برم دکتر بعد توی دلم میگفتم نه اگه بگن سکته زدی تحمل شنیدنشو ندارم خلاصه دیدم داره یک طرف صورت یکجوری میشه یعنی در خودم احساس میکردم نیمه صورت طرف راستم یکم جلوتر از نیمه صورت طرف چپم هست یک دو سه روز بعدش دیدم زبونم نیمه طرف چپم سر (لیز)شده بود یک چند روزی همینجور بود منم توی دلم میگفتم نکنه سکته زدم بعد میگفتم شاید خوب بشم یک شب بود انار خریده بودیم من چند تا انار خوردم فرداش دهانم مزه انار میداد به بچه های داخل کارگاه تعریف کردم بچه ها دهانم مزه انار گرفته از دیروز تا حالا یکم مزه اش تو دهنم مونده ولی تو فکر این بودم چرا زبونم سر شده اونم طرف چپ اینم چشم چپ نکنه سکته زدم خدایا بعد دو سه روز داخل کارگاه بودم دیدم استادم با یک چشمش اشاره کرد طرفم اون قیچی رو بده منم میخواستم دوباره به خودش اشاره کنم با یک چشم و قیچی رو بدم دیدم نتونستم با یک چشم پلک بزنم دیدم دوباره خواستم پلک بزنم نتونستم بعد این استادم گفتم جریان چیه من نمیتونم اونم گفت وای تو مشکل اعصاب داری تو سکته زدی منم ترسیدم گفتم نگو گفت چرا تو سکته زدی خودت حواست نبوده یک روز حتما فشارت بالا رفته حواست نبوده مشکل کبد هم فکر کنم داری چون جوش صورت داری و.... بعد رفتم خونه شب بود که رفتم روبروی آینه ایستادم طرف صورتم نگاه میکردم و میگفتم بزار ببینم این چشمم چکار شده بعد هر کار کردم نتونستم با یک چشم پلک بزنم هر دو چشمم را میاوردم پایین با چشم راستم میتونستم چشم عوض کنم ولی با چشم چپم نمیشد به فکم نگاه کردم دیدم راسته به دماغم به لبم تو فکر بودم و ترسیده بودم توی همون لحظه که داخل آینه بودم دیدم یک شوک کوچک یهویی تو صورتم ایجاد شد لب سمت چپم بی حرکت شد ابروی سمت چپم بالا نمیرفت وقتی ابروهامو میبردم بالا فقط ابروی سمت راستم میرفت بالا و ابروی چپ نمیرفت بالا صورتمو با ناخن کشیدم دیدم حس داره گفتم سکته مغزی که بی حس میکنه آدمو ولی خیلی میترسیدم برم دکتر فردا صبح جمعه بود رفتم بیمارستان دیدم متخصص مغزو اعصاب ندارن رفتم یک بیمارستان دیگه اونجام روز جمعه گفتند متخصص نداریم گفتند متخصص عمومی داریم گفتم باشه یک نوبت گرفتم و رفتم یک خانم دکتر بود اصلا نگاه و معاینه نکرد گفت هیچی نیست سرما خوردی خودش خوب میشه با نگرانی گفتم خانم دکتر من سکته نزدم گفت نه من توی دلم گفتم شاید بخاطر دلداری باشه بعد گفت فردا برو پیش متخصص مغز و اعصاب فرداش رفتم پیش متخصص مغزو اعصاب گفتم دیروز همه جا بسته بود رفتم متخصص عمومی به من یک خانم دکتر گفته سرما خوردین خیلی نگران هم بودم ولی آقای متخصص مغز و اعصاب هم اصلا معاینه نکرد گفت بیا این نسخه رو بگیر گفتم آمپولم داره گفت آره ۱۰تا من گفتم فقط پس قرص بدین گفت تا دو ماه همینجور هستیا شایدم بیشتر طول بکشع خلاصه داروهای کورتون دار بود همه قرصهاش بعد دیدم هشت روز گذشت ولی خوب نشدم گوشهامم به صدا حساس شده بود مخصوصا همین گوش سمت چپم به صدای بلند انسان یا بوق موتور و ماشین حساس شده بود نمیتونستم بخندم با یک طرف دهانم فقط میشد بخندم نزدیک ۸ روز اینجوری بودم که هر جا میرفتم میگفتن سکته زدی... خلاصه دوباره رفتم پیش دکتر متخصص گفتم همون آمپولاتونو بزنین گفت نه حالا که قرص خواستی دیگه برو من گفتم من نگرانم گفت نگران نباشه تا دو ماه همینطوره شاید بدتر دهانت کج تر هم بشه گفتم بیاین فشار خونم بگیرید گفتند بیا فشارم ۱۱بود گفت خوبه بعد دیدم هر جا میرفتم روحیه ام خراب شده بود از بس دورو بری هام میگفتن سکته زدی خودمم بیشتر میترسیدم آخر رفتم یک متخصص دیگه اون منو دید با نسخه گفت یک رگ تو جمجه ات بسته شده نمیدونم گف
مدتی است که خواهرم گاهی شبها با احساس خفگی و احساس مردن از خواب بیدار میشود و حالش هم بد میشود و همسرش به اورژانس خبر میدهد و آنها میایند و قرصی زیر زبان برایش میگذارند تا کمی آرام میشود علتش چه میتواند باشد آیا خطرناک است باید به کدام متخصص مراجعه کند ؟ خواهرم 37 ساله میباشد ، ممنون
سلام من خانمی هستم ۲۸ ساله و مدت ۲ سال از ازدواجم میگذرد ، من کودکی سختی داشتم ، پدری داشتم که اخلاق بسیار تندی داشت و کاملا خود رای بود ، مادرم را جلوی من و برادری که از خودم سه سال کوچکتر بود کتک میزد و ما از ترس به اتاق میرفتیم و گریه میکردیم ، همیشه پدر و مادرم با هم دعوا میکردند ، ما حتی نمیتوانستیم به پدرمان بگوییم نه ،کنترل تلوزیون دست پدرم بود و حتی جرات نداشتیم که فیلم مورد علافه خودمان را ببینیم ، پدرمان خیلی مراقب ما بود و تمام زندگی ما رو کنترل میکرد و هیچ حریم شخصی نداشتیم تا اینکه بزرگتر شدیم و شدت این حساسیت پدرم کمی کمتر شد ، اگر من به پدرم کوچکترین چیزی میگفتم که برخلاف میلش بود یا با کتک زدن و یا با توهین جواب من رو میداد ، من در شرکتی حسابداری میکردم و یک روز در نمایشگاه الکامپ با پسری آشنا شدم که از همه لحاظ خوب بود و من و اپن پسر با هم به مدت دو سال دوست بودیم و عاشق همدیگر شدیم و ازدواج کردیم ، مشکلات مالی و روحی خیلی زیادی داشتیم ، هزینه مالی سنگینی رو من و همسرم متحمل شدیم جوری که تا دو سال قسط میدادیم و به سختی زندگی میکردیم تو این مدت همسرم و من کار میکردیم و خیلی از هم دور شدیم ، من و همسرم تو عشق شهره خاص و عام بودیم ولی بعد دو سال به جایی رسیدیم که هیچ حسی به هم نداریم و سر کوچکترین مساعل با هم درگیر میشویم و بحث میکنیم ، همسر من هیچوقت نه به من توهین میکند نه کتک میزند حتی تو بحث ها ولی کم کم حرمت هامون هم شکسته شدن در بحث ها ، همسرم در دعوا ها به من میگوید که انقدر حساس نباش ، عشقمونو سر این چیزای ریز خراب نکن ولی من نمیتوانم خودم‌را کنترل کنم ، من مشکلات وسواسی زیادی دارم مثلا با شکستن وسیله ای واکنش شدید نشون میدم انگار که دنیا به پایان رسیده ، خیلی به پوست و ناخن خودم پیله میکنم و خودمو زخمی میکنم ،انگار باید همه چیزایی که میخوام و برنامه ریزی کردم پشت سر هم اجرا بشن و اگر این وسط یکیشون اجرا نشن کلا بهم میریزم ، به همسرم اگه یه سری کار بگم و یکیش انجام نشه همه چیز تو سرم خراب میشه و با کوچکترین چیزها تهدیدش میکنم به خود کشی و اینکه طلاق بگیریم از هم ، خیلی حساسم و کوچکترین چیز هارو بد برداشت میکنم ، شبا خیلی تو خواب میپرم ، همش خواب بد میبینم و خواب مادرمو میبینم که بابام داره کتکش میزنه خفش میکنه ، و قلبم درد میگیره و از خواب میپرم ، مادرم برام خیلی عزیزه و اگه از دست بدمش میمیرم ، رفتار مادر شوهرم جوریه که میفهمم که اصلا منو دوست نداره مثل پدرم که میفهمیدم برادرمو بیشتر دوست داره در حالی که با اون هم تقریبا رفتارش مثل من بود ، دو ماه مادر شوهرم به خواطر تعمیرات خونه با ما زندگی کردم و نهایت احترام را به مادر شوهرم گذاشتم ولی اون اصلا تشکر خشک و خالی هم از من نکرد ، من احساس میکنم هیچکس منو درک نمیکنه و تنهام ، خیلی شوهرمو با اخلاقم اذیت میکنم و با اخلاقش خیلیاذیت میشم ، دوست دارم خودمو بکشم و از این شرایط راحت بشم ، من دو نفر عاشق رو میبینم که زندگیشون خوبه و عاشقن احساس خفگی میکنم ، من همه چیزمو از دست دادم ، تو زندگیم همیشه اتفاقای بد میوفته پشت سر هم اتفاقایی که خیلی ناراحت کننده هست ، انگار زندگیم طلسم شده ، پیش مشاور و روانشناس هم رفتم ولی کارایی که بهم گفت انجام بدم روم تاثیری نمیزاره انگار که باید با کمک قرص خودمو درست کنم ، خواستم بدونم راهکار شما چیست؟ ، ممنون
مادر من ۹۱ ساله است مدت سه ماهه که من یعنی تنها فرزندش را نمی شناسد به جز من همه را کاملا می شناسد فکر می کند من مرد نامحرمی شبیه پسرش هستم .گاهی هذیان می گوید .دچار بدبینی شده است و فکر می کند غذا یا چای مسموم شده .در طی روز بارها زنگ می زند و می گوید در حال تنگی نفس و خفگی هست .حتی با وصل کردن اکسیژن هم احساس بهتر شدن نمی کند .فشار خون دارد . اپیوم مصرف می کند .
بنده در خواب احساس قفل شدن بدن دارم بشکلی که قادر به حرکت نیستم و احساس خفگی دارم
سلام خفگی گلو ربط به قلب دارد
سلام من خانمی هستم ک خیلی از درد مادرم ناراحتی اعصاب داره دکترم رفته بهش قرص داده ولی اصلا تاثیری نداره شبا نمیتونه بخوابه یه چیزی گلوشه میگیره احساس میکنه داره داره خفه میشه باید چیکار کنیم خواهش کمک کنید اعصابش خیلی ناراحته غصه و ناراحتی و فک ک میکنه براش سمه گلوش درد میگیره احساس خفگی داره غصه اینه میخوره ک چرا اینجوریه خیلی از دردش رنج میبره لطفا کمک کنید ممنون وتشکر...
باسلام خسته نباشید خانمی 32 ساله هستم . نزدیک دوسال هست که افکاری ازقبیل اینکه هرلحظه ممکن واسه خانواده ام اتفاقی بیفته خدا نکرده ازدست دادن خانواده ام مرا آزار میدهد .احساس پوچی میکنم. هیچ چیز من را خوشپحال نمیکند. همش دلشوره دارم دستام درد میکنه گردنم هم درد میکنه دکتر میرم میگن هیچ مشکلی نیست .زیاد فکر کردن دردآنهارا تشدید میکند .همش احساس میکنم یه مریضی دارم یه پسر 3 ساله دارم .اخیرا مشکلات زیادی برایم پیش آمده احساس میکنم دارم زیر این مشکلات له میشم .احساس خفگی بهم دست میده .هیچ چیز آرومم نمیکنه.
با سلام نوزاد دوماهه ای دارم که دو روز بعد از واکسنش سرما خورده بردمش دکتر فاراموکس ۴۰۰ داد.اول سرفه خلط دار میکرد و حالت خفگی بهش دست میداد الان که چهار روز از مریضیش میگذره سرفه میکنه که درد داره چیکار کنم سرفه هاش خوب بشه٬بخور سرد خوبه یا گرم ممنون از راهنماییتون?
احساس خفگی ور محیط بسته
سلام من بیشتر شبها بدنم درخواب قفل میشود بطوری که احساس خفگی میکنم بیدار ولی نمیتوانم بدنم راتکون بدهم لطفا بگید من چکارکنم متشکرم
درحین خواب ضربان قلبم یکدفعه بالا می ره به حد خفگی مرگ فقط باید سریع پروپرانول مصرف کنم تا راحت شم ناراحتی انثی عشر هم دارم ضمنا پرولاپس دریچه میترال دارم 43 ساله خانم هستم ممنون
با سلام و عرض ادب ?? مدت ۵ سال بود که قبلا به دلیل موادی مثل حشیش و تریاک و مشروب خوردن به بیماری روحی دچار شدم که سال ۸۹ که سربازیم تمام شد کاملا خوب شدم البته زیر نظر دکتر های مختلف . نزدیک ۳ سال پیش که همچنان سیگار رو میکشیدم به شیره تریاک روی آوردم که بعد از ۶ ماه حالت خفگی و اضطراب و درد معده مثل رفلاکس دچار شدم که رفتم دکتر و تقریبا خوب شدم و هم شیره و سیگار و همه رو گذاشتم کنار . الان ترس از محیط بسته ترس از ارتفاع ، چون ورزش رقابتی میکنم قبل رفتن به بازی احساس اضطراب شدید و حالت خفگی انگار کسی گلومو گرفته و داره خفم میکنه ... در زندگی عدم تصمیم گیری و احساس سر خوردگی احساس تنهایی گوشه گیری و گریه افتادن بر اساس کوچکترین چیز در خلوت البته؛ بی قراری پریشانی نداشتن عزت نفس زود از کوره در رفتن ، و خیلی چیزای دیگه که بیشتر اوقات کنترلش برام سخته ، ۳۲ سال سن
سلام من عضلات معده ام خیلی سفتند با خوردن چیز سرد وگرم بدتر میشم بعضی وقتها احساس خفگی در گلو دارم و چای هم بدترم میکند وزنمم کمه.. میخاستم بدونم دلیلش چیه و ب چ دکتری مراجعه کنم
سلام الان یه مدت احساس میکنم نمیتونم نفس بکشم و احساس خفگی میکنم سی سالمه قبل فشارم بالا میرفت الان یه مدت دکتر داروی اعصاب داده بهتر شدم ولی حالم این طوری شده به نظرتون از قهوه خوردن یانسکافه یاسرکه سیب میشه یا از داروها
من احساس خفگی و بی قراری میکنم و گاهی اوقات بدنم سست ميشه
سلام نمی دونم چه کار کنم حالت دلشوره بهم دست داده احساس خفگی می کنم نمی دونم همراه با افسردگی چه کار کنم
باسلام . به از ۸سال پیش دچار حملات شدید پنیک شدم و مدام دارو مصرف کردم کمی بهتر شدم .اما الان بعداز فوت یکی از عزیزانم مدام در خواب خفگی و حالت مرگ و سوزن یوزن و دلهره ی شدید و خفگی باعث شد کل بدنم قفل کنه. دکتر به من دارو داده اما خییلی حالم بدترشده اسم داروهام paxil_tranqopin_xanax
سلام برای بیماری اضطراب و ترسم که عوارض جسمی مثل بی خوابی تپش قلب عصبانیت بدن درد سوزنسوزن شدن دست صورتم حالت خفگی بی حس شدن پا هام ودردشدید حس قفل کردن دهان برام سرترالین وا ملی پرامین وکلونازپام با دوز کم تجویزکرده ولی من نوزادشیرخواردارم ایا برای نوزادم مشکلی پیش نمیاد ؟
با سلام جوانی ۳۰ ساله هستم‌ از سال ۸۹ دچار اضطراب و استرس هستم و هر سال در دو نوبت اضطرابم شدید میشود و هر بار یک تا دوماه درگیر هستم این چند سال به دکتر اعصاب و روان مراجعه کردم و هر بار سه قرص کلونازپام ، سیتالوپرام و پروپرانولول و گاهی نیز آلپروزولام را تجویز کردند دچار حملات پانیک نیز میشوم که در این چند سال موقعیتهای که در آن دچار این حمله میشوم بیشتر شده از مسافرت، سوار شدن ماشین برای خارج شهر ، ورزش کردن، فوتبال، کوهپیمایی و رفتن به طبیعت که همه‌ی این‌ موارد از علایق بسیار شدید من در زندگی بودن ولی اکنون به اضطراب شدید تبدیل شدن و برای انجام هریک از آنها دچار تپش قلب تند ،گرم شدن بدن و بیقراری شدید و احساس خفگی میکنم حتی بعضی از روزها با پیاده رویی ساده نیز دچار تنگی و کوتاه شدن نفس میشوم شبها با احساس درد و تند شدن سینه و پشت از خواب بیدار میشوم صبحها نیز که از خواب بیدار میشوم پشت گردن و شانه هام تند شده و احساس گرفتگی شدید میکنم و دوست دارم که یک نفر محکم مشت مالم بده تا شاید عضله گردنم شل شود لرزش دست نیز دارم هر سال نیز چکاپ و آزمایش خون دادم و هیچ گونه بیماری مشاهده نشده و چند بار نیز آزمایش رماتیسم و تیروئید داده‌ام که چیزی مشاهده نشده است. اکنون نیز از قرص های تجویز شده که دو ماه میباشد که(پروپرانولول ، کلردیازپوکساید و آلپروزولام‌) استفاده میکنم ولی تفاوتی نداشته ام . ممنون میشوم اگر راهنمایی کنید
احساس درد خفگی در گلو تبش قلب
من دوشب احساس خفگی دارم تنگی نفس با استرس درد معده اورژانس معاینه کرده گفته از نظر قلبی سالمی
گوشام کیپ شده ۱۰روزه سرگیجه دارم البته سرگیجه ای که دنیادورسرم بچرخه نیست فقط پشت سرمه احساس میکنم تواب شناورم اینجورسرگیجه ای دارم پشت سرم باد میکنه وتوگلوم احساس خفگی میکنم
باسلام،خسته نباشید.خانمی هستم 54 ساله درحدود،4 الی 5 سال هرشب ا عدد قرص پراپرانول 10 وآمیلوپرس 5 میخورم،،اما مدتی هست با عصبی شدن وخستگی وکم خوابی،تپش قلب میگیرم،ودرهنگام خواب احساس خفگی وپریدن از خواب دارم..بامراجعه به دکترم،،قرص کونکور 2.5 به جای پراپرانول.تجویز کردن،وقرص هیدروکلروتیازید50 نصفی صبح...وقرص رزورکسین10 روزی یک عدد.سوال بنده.آیا مشکل من بیشتر عصبی میباشد،یا مشکل قلبی؟؟ آیا احساس آب درگلو درخواب ناراحتی ریه هست؟ یا عصبی ؟؟ ..ممنون وسپاسگزارم.
1_سلام ببخشید من چندماه سردرد سنگینی سر دارم سردردم زده تو چشم چپم و حس خفگی دارم با انجام نوار مغز و ام ار ای ک رگ پرده سرم تنده و ترشح مغزم کمه راهنمایم کنید
سلام ممنونم از شما من استرس شدید دارم چندین با در روز در بیرون از خانه احساس خفگی میکنم ولی هنگام رسیدن به منزل حالم خوب میشه وقتی تنها در ماشین رانندگی میکنم نفسم بند میاد ولی کنارم ادم باشه چنین نمیش
سلام من خانومی دارم همش استرس داره همش فکر منفی میکنه یا اگه در ماشین قفل شه میگه احساس خفگی بهم دست میده جای شلوغ هم نمیتونه بره میتونید راهنمایم کنید
سلام . من مدتی است شور و علاقه ی خودم رو از دست دادم و مدام احساس خفگی میکنم و ذهنم کاملا درگیره با خودم . از تنهایی میترسم ,در جمع راحت نیستم استرس دارم و میترسم کنترل خودمو از دست بدم و آسیبی به بچه ام برسانم . وقتی عصبی میشم نفسم میگیره و زندگی برام عذاب آور میشه. همش دنبال اینم که کسی بیاد پیشم و تنها نباشم.
بنده مدتی است فشار خون دا رم. فشار خون پایه من هم ۱۵/۱۰ می باشد پس از انجام اکو تشخیص دادن بطن چپ بر اثر عدم کنترل فشار قطور شده . برای این منظور داروی های فشار تجویز گردیده که نمیدانم چرا با من سازگار نیست . هر گاه استفاده می کنم علایمی از قبیل گیجی منگی تنفس سطحی احساس خفگی سرد شدنبدن. یک مرتب هم حالت سنگپ دست داد که رد شد از نظر فکری هم آرامش ندارم استر س پر تنش هستم لطفا راهنمایی کنید چه کنم
من حالت خفگی واضطراب بهم دست میده از قرص خوردن هم خسته شدم دکتر گفت حمله پانیک داری الان بهتر شدم ولی حالم اصلا خوب نیست از دنیا داره حالم بهم میخوره از بس همه دورغ میگن حسود شدن همه از بدبخت شدن دیگران لذت میبرن به نظر شما بمیرم بهتر نیست
سلام دکتر زن من میگوید وقتی راه میروم قلبم تند تند میزند و احساس خفگی بهش دست میده
درمان بی خوابی بدون دارو (کلیک کنید)
اینجا باهوش تر میشوید!
عضویت در خبرنامه ثبت نام
ثبت نام شما با موفقیت انجام شد
در خبرنامه ما عضو بشید و دسترسی خودتون به اطلاعات جالب و جذاب رو راحت کنید. باقی کارها رو ما برای شما انجام میدیم. تنظیم خبرنامه خبرنامه سلامت خبرنامه مغز و اعصاب و روان خبرنامه زیبایی و تغذیه